سلیمان پائـــیـز

شهید دوکتور سلیمان پائیز

 

بمناسبت پنجمین سالروز شهادت دوکتور سلیمان “پائیز”- خدانظر “پائیز”

بمناسبت چهارمین سالروز شهادت دوکتور سلیمان پائیزkhudanazar poez

نخست از همه احتراماتم را به خد مت گردانندگان و خوانندگان سایت وزین سیمای شغنان تقدیم میدارم!
خواستم که با ارسال یاد نامه به مناسبت چهارمین سالروز شهادت دوکتور سلیمان “پائیز” بار دیگر یاد آن شهید را در دل دوستانش زنده سازم.

با تقدیم احترام

خدانظر “پائیز”

هفدهـم ماه می سال 2010 سالروز درگـذشت دوکـــتور سلیمان “پائـــیـز”

منـــــــــــــــم پژمرده حال و خاطر زرد
غــــــــــــــــریب و ناتوان و ظاهر زرد
بــــــــــــــهارت نا به هنگام شد خزانی
غــــــــــــــــم و اندوه به ما شد سایبانی
ز سیـــــــل اشــک خون از دیده ی من
فروهشت قـــــــــــــــامت ژولیده ی من
ز مهر دامــــــــــــــــــــنت ای پدر من!
شدم محــــــــــــروم ز لــطفت یاور من
که را نازم؟ ز پیشم دور مـــــــــــاندی
درین دنیا مرا رنجور مـــــــــــــــاندی
بکوچید از لبم شادی و مســـــــــــــتی
چو رفــتی از برم بالم شکســـــــــــتی
بـُوَد یادت همیشه جــــــــــــــــــاویدانه
تـــــــــــــــــرا من می پرستم عاشقانه
فدای لــــــحظه لــــــحظه دلنـــوازیت
ز خدمت ها و مــــهر و جـــــانبازیت
تو بودی هــــــــــم پدر، هم مــادر من
به اقــــــــــــــلم معانــــــی بـــاور من
الــهی! روح وی محشور گــــــــردان
ز محـنت دور و دل پر نور گــــردان

dr sulaiman-52014
dr sulaiman-52014c

هفدهـم ماه می سال ۲۰۱۰  سالروز درگذشت دوکـــتور سلیمان پائـــیـز

 

نوشته: خدانظر “پائیز”

 ۳۰ ثور ۱۳۹۲

 نخست از همه احتراماتم را به خد مت گردانندگان و خوانندگان سایت وزین سیمای شغنان تقدیم میدارم!
خواستم که با ارسال یاد نامه به مناسبت سومین سالروز شهادت دوکتور سلیمان “پائیز” بار دیگر یاد آن شهید را در دل دوستانش زنده سازم.

به  سرزمین خموشان نگر گزار توشد     که روی موج شقایق  کنون مــزار توشد
بهار سـرخ تو با دشت دشت لاله دمید      به خون نشست غزل تاکه سوگوار توشد
شکوه مرگ ترا عاشقانه گــــــریه کنم      ز دست من قـــــــلم افتاد و بیقرار توشد
و عاشقانه ترین شعرهم شهادت توست    غزل غزل  سخن عاشـــــقان نثار توشد
دگـــــــــر ستاره نتابد زبام خانه ی ما      سحر به دست غم افتاد و شام تار توشد
مگر فتادن جان تو سوخت دامن مـــن      ستاره  بار دگــر روشن از شرار توشد
به خنده های صمیمانه ات هـزار قسم       ز خنده  ام  نزند  دل  که  داغدار توشد
به  رنگ زرد نوشتم سرود سوگ ترا
دگر سیه  ننویسد کسی  کــو یار توشد
……………………………………………………………………………………………………….

 سعدیا مرد نیکونام نمیرد هرگز       مرده آنست که نامش به نیکویی نبرند

 نوشته: داکتر عطا محمد عطا

 اول جوزا ۱۳۹۱

 سلام عـــــرض ادب حضور همه خوانندگان و شایقین سیمایشغنان، به آرزوی اینکه ایام بهاری شما مملو از خوشی و شادکامی بوده ودروازه های غم ونا امیدی به روی همه گان بسته و دروازه های خوشی مدام الوقت بروی دوستان بازبوده باشد.
 برادر محترم صفدر خان سلام به شما و بعدآ باید بعرض برسانم که مرحوم دوکتورسلیمان”پایز” نه تنها متعلق به شما وتعــــــــدادی از خانواده های محدود شغنانی ها بوده بلکه شخصیت ها و دانشمندان تاج سر ملتها و سرمایه وافتخارملی دولتها اند که شهید گلگون کفن همه مان نیز این افتخار را از آن خود ساخته بود وعدم موجودیت شان دردیست که هر گز فراموش نخواهد شد اما چاره چیست؟
واقعآ فراموش کردنش نه برای شما و وابسته گان شما قابل تامل بوده بلکه برای همگان کاریست دشوار ولی باید به گفتــــــــــارحقیقی وخردمـندانه شاعر متفکر ودانشمند( سعدی شیرازی) و روال طبیعت باوری کامل داشته باشیم که آخرین منزل انسانها همین است.
 پیدایش انسان در ابتدا همواره با یاس و نا امیدی بوده یعنی زمانیکه جسم انسان از خــــاک ساخته شده بود و روح انسان مجبورآ داخل این کالبد شد، هرلحظه انتظار فرار را میکشید، سپس بخاطر توافق دادن این دو پدیده کامـلآ متضاد خداوند متعال امید را بوجود آورد تا انسان درین خیال پروری های دنیوی مصروف گردد که زندگی برایش دلچسپ و گوارا ترجلوه گر شود. فلهـــذا از همه این گفتارهای کتابی به نتیجه میرسیم زندگی انسان به کدام معیار و استندر مشخص و معین تعین نشده است تا هر بنده خداوند دریک زمان تعین شده پا بعرصه هستی گذاشته وبعد از تکمیل میعاد قید شده رهسپار مکان ابدیت اش گردد. درحالیکه این روند از زمان آدم تا ایندم همراه با افسوس ها و نامرادی ها بوده ولی حتی پیغمبران و امامان دور قادر نشدند که ازین کاروان سرکشی کنند و استثناهاتـی داشته باشند که باالخره همگان جز این قافله شدند و به قوانین مقرر شده طبیعت پیوستند و با بازماندگان شان برای ابد وداع کردند.
 حادثه غم انگیز سقوط هواپیمای شرکت پامیر نه تنها فامیلهای شهدا را در ســوگ و ماتم ابدی عزیزانش قرار داد بلکه تعدادی عظیمی از هموطنان مان را در سوگواری شان شریک ساخت که بیان احساسات دوستان مرحوم مبین این مدعاست:

 هفدهـم ماه می سال ۲۰۱۰ سالروز درگـدشت دوکــــــتور سلیمان “پاییـــــــــــــز”

 گرگی اجل زمامن ما شهسوار برد      صبرو قرار از دل یاران هزار برد
ازآشیان بلبل گل در بهــــــــار برد     برحست روزگار همــــه اقتــدار برد
      وزما نده گان خسته دلان اختیار برد
 سیلاب غـــم زبانه زند در دیار ما     گلگون شده به خون شهیـــدان دیـارما
تاریک گشته میمنت نوبهــــــارما     ازسوز غـــم سروده شده این شعــارما
  آسایشی زگیتی و هــم افتخار برد
 گردون ناسپاس نه شان و جــلا بود      بی اعتبــــــــــارزیستنی آشــــنا بـود
سعی و تلاش دنیوی ام بی بهــا بود    زین درد ورنج برهمه گان ماجرابود
  نخلی امید ازچمن ام بیقــــرار برد
 ازخلقت طبیعت تا این زمان نگــر      رخت سفرزکلبه پیروجــــــــوان نگر
زان حادثات مدهش دورازگماننگر     گرد وغبارو غلغـــه  برخانمـــان نگر
از وادی طبابت مان کامگـــار برد
 ازبوستان و گلشن مانیست یکـــنوا      خالسیت زمره همه مـردان با وفــــــا
ازقید روزگار بخـود جسته اند پنــا      بادا بلند مرتبه در درگه یی خـــــــــدا
دانشوری دیار “ویر” را شراربرد
 دربوستان مکتب سینا چه عــارفان     زین ماجرای گشت سفر بوده ناگهـــان
درآرزوی وصلت دیدار دوستــــان      نگذاشته ترا به هوس های این زمـــان
وا حسرتا که مرگ ترا ازقطاربرد
 فــردوس جاویدانه ترادر کنار بــاد      دور ازگـــــــزند و یوم ابد لاله زار باد
یادت بخیر و خیـر تــرا انتظــارباد      در هــردوکون فخـــــر شما بیشمار باد
نوری امید مردم شغنان غبــاربرد
 درد دل “عطا” که رقمیافت مختصر     درسوزو در گــــداز عــزیزان نامــــور
ماند چــویادگــــار به گردون درگذر     در صفحـه حـــوادث تاریخ ازبشـــــــر
طاوس خوش خرام مرا ازحصاربرد

 روح پرفتــــــــــــــوح همــــــــــــــه گذشتگان شاد و یاد شان گرامــــــــــی باد
…………………………………………………………………………….. 

 پائیز در بهار

نخست از همه احتراماتم را به خد مت گردانندگان و خوانندگان سایت وزین سیمای شغنان تقدیم میدارم!
خواستم که با ارسال یاد نامه به مناسبت دومین سالروزشهادت دوکتور سلیمان “پائیز” بار دیگر یاد آن شهید را در دل دوستانش زنده سازم.
    با تقدیم احترمات فایقه
   صفــــدر “ظهیر”
۲۷ ثور ۱۳۹۱ 

 پائیز در بهار

بمناسبت دومین سالروز شهادت دوکتور سلیمان “پائیز”

گویند که بهــــار فصل خرمی، طراوت، رستن و شگوفایی است، اما آیا واقعاً در همه جـــا و برای همه کس چنین است؟ هستند کسانیکه در بهار خــــــرم، پائیز یأس و ناامیدی را به تجربه نشسته اند.
 آری! دوکتور سلیمـــــان “پائیز” فـــــــرزند پامیـرباعظمت، زاده بدخشــان کبیر، شخصیت نخبه و تحصیلکرده در رشته طب در چنین فصـلی به ابدیت پیوست و بهــــــار عمـــــــرش را خزان نیستی در هم شکست.
۲۷ ثور مصادف است با دومین سالروز شهادت دوکتور سلیمــان “پائیز”.  دوکتور”پائیز” صبحگاهان بیست و هفتم ثور ۱۳۸۹ با ۴۳ تن از همــــــــراهانش که توسط هـــــــواپیمای شرکت پامیر از شهر کندز بسوب کابل در حــال پرواز بودند، دچار سانحه گــــــردیده و به رفته گان پیوستند.
 آن روزبهــــاری آبستن فاجعه بود، برعکس روز های دل انگیز بهاری، صبحگاهان آنروز کابل شــاهد وزش باد های تند و طـــــــوفانی بود، گمان میشد که خزان در حال فرا رسیدن است، اما ابر های کومولوس در حال انکشاف و بسرعت به کومولو نیمبوس تبدیل گردیده و غرش کنان چون اژدها انتظار طعمه در کمین نشسته بودند. ابر های سیاه با غضب رعد وبرق  فضای قله های برف پوشیده سالنگ و غوربند را غمگین و تاریک ســـاخته بودند،  کو ه پایه های شمال کابل چون زنان کهنسال  با موهای سفید و دل خونین گویی از مـــرگ دلبندانش قبلاً آگاه بوده و غمگین در انتظار فاجعه نشسته بودند.
 لحظه جانگداز فرا رسید، لحظه که هواپیما با ۴۴ سرنشین با سرعت حدود ۳۵۰ کیلومتر و وزن تقریبی ۲۵ تن با صخره های عظیم کوه جنوب غوربند تصــادم نمود. دوکتور “پائیز” که بعد از چند روز مسافرت بی صبرانه در اشتیاق دیدن چهره معصوم “سیحون جـــان” و “اقدس جان” و سایر اعضای خانواده اش بود،  به پارچه هـــای خونین در میان آهنپارچه های هواپیما و صخره ها تبدیل شده و برای همیش فـــرزندان معصوم و خانواده اش را در سوگ و فراق خویش به مــــــــــاتم نشاند. دیگر “مرسل جان، پیمان جان و فرنگیس جان” نوازش دست مهــربان پدر را بر موهای خویش حس نخواهند کرد و برای همیش از دیدار پدر محروم خواهند بود. صفــــدر؛ برادر، دوست و همنشین بذله گو وخوش مشربش را از دست داد و با چشمان اشکبار و دل خونین مدت ۵ روز در بیمارستان “چهارصد بستر” در میان گوشت پاره های ۴۴ سرنشین هواپیما تقلا کنان جسد برادرش را جستجو میـــکرد که بالاخره در روز ششم مؤفق شد که  مویه کنـــان چشمـــــان غمگین و رویشــــــرا بر سینه خونین و پاره پاره شده برادرش بمالد وجسد آغشته بخونش را در آغوش گیرد.
ازشهادت دوکتور سلیمان “پائیز” دو سال میگذرد، میگویند که “غـــــــم کهنه میشود” اما من تصور میکنم که این حادثه دیروز اتفاق افتاده باشد و هـرگز غم ازدست دادن “پائیز” برایم کهنه نخواهد شد. هرگاهی که  به اصطلاح “گلونم  بُغز” میکند، ناگزیر میشوم که در گوشه خلوت با اشک چشمــانم غم های دل را شستو شو دهم و جز این چـــــاره دیگری را سراغ ندارم.
 دوکتور”پائیز” انسان خـوش مشرب ، بادرایت، مبتــکر، با دانش و توانمند، انساندوست و داکتر با تجربه در رشته طبابت بود ولی دریغ که در چهل و ششمین بهار زندگی پائیز نا به هنگام گلونش را فشرد و به گذشتگان پیوست. روحش شاد، فـردوس برین مکانش و یادش در میان دوستانش گرامی باد. 

                             إنا لله وإنا إليه راجعون

…………………………………………………………………………

به مناسبت سالگرد شهادت مرحوم دوکتورسلیمان “پائیز”

 نوشته: غلام صفدر “پائیز”

27 ثور 1390

 بیست هفتم ثور مطابق 17 می برابر است با روز جانگدازیکه دکتور سلیمان “پائیز” برای همیش فامیل، اقارب و دوستانش را تنها گذاشت و به رحمت حق پیوست.
صبحگاه بیست هفتم ثور 1389 آبستن واقعه المناک و غم انگیزی بود که جان دکتور “پائیز” را با 43 تن از همسفرانش گرفت. صبحگاه آنروز کوه های سالنگ وشمال کابل(شمالی) را ابر های سیاه (کومولوس وکومولونیمبوس) فرا گرفته بود آنروزبرخلاف روز های دل انگیز بهاری، غمگین و دلگیر بود،گویی که از مرگ این عزیزان آگاه وقبلاً جامه سیاه غم را بتن کرده بود.
دکتور “پائیز”که جهت انجام امور رسمی به کندز رفته بود با 43 تن از همسفرانش ساعت 9 قبل از ظهر 27 ثور1389 با هوا پیما شرکت پامیر از کندز بطرف کابل پرواز نمود ولی دریغ وافسوس که حوالی ساعت 9:35 هوا پیمای حامل شان دچار سانحه گردیده و با صخره عظیم کوه جنوب غوربند تصادم نموده و تن زیبا ونازنین دکتور “پائیز” و همسفرانش در میان پارچه های بران هواپیما و صخره های کوه غوربند متلاشی وبه پارچه های گوشت خون آلود و بیحان تبدیل گردید.
در کابل پیمان و سیحون جان(پسرانش)، مرسل، فرنگیس واقدس(دخترانش) بی صبرانه  انتظار پد ر شان را میکشیدند که دریغ این انتظاری فرجامی نداشت و دیگر آنها چشمان مهربان پدر و روی نورانی پدرشان را ندیدند ودیگرهرگز نخواهند دید. بعد از 4 روز جستجو، باالآخره پارچه های خوردو بزرگ خون آلود 44 تن سرنشینان هوا پیما توسط چرخ بالهای نظامی به بیمارستان چهارصد بستر کابل انتقال گردید. اجساد بیشتر به پارچه های خورد تبدیل ومتلاشی گردیده واکثراً قابل هویت نبودند. وارثین با دل خونین وچشمان اشکبار مویه کنان بسراغ عزیزان شان به سرد خانه چهارصد بستر هجوم آوردند ولی ازاینکه شناختن اجساد خیلی مشکل وبعضاً غیر ممکن بود، کمیسون تشخیص هویت ایجاد وبتعداد 6 شهید در روز دوم و سوم شناسایی و به وارثین شان تسلیم داده شدند. ازینکه مشاهده اجساد متلاشی شده نهایت وحشتناک و دلخراش بود، مسؤلین به وارثین اجازه نمی دادند تا خودشان به سرد خانه”مرده خانه” رفته و جسد عزیزان شان را جستجو نمایند.
من بدبخت(صفدر برادر شهید “پائیز”) با تضرع توانستم اجازه ورود به سرد خانه را حاصل نمایم. با دیدن منظره وحشتناک سرد خانه موی براندام انسان راست میگردید ولی من مجبور بودم هر پارچه گوشت واعضای متلاشی شده را برداشته وزیرورو نمایم تا جسد برادرم را تشخیض نمایم. یکروز را در دو نوبت(قبل ازچاشت وبعد ازچا شت) در سرد خانه جستجونمودم، باالآخره جسد ملاشی شده و خون آلود برادرم را پیدا نمودم. پای راستش از بجلک قطع شده بود در حالیکه پای چپش از قسمت ساق خورد گردیده و شکسته بود مانند پارچه های گوشت هنوز با قسمت زانو متصل بود. سرش بشدت صدمه دیده بود و تن نازنینش در حالیکه در قسمت “شکم” حفره بزرگی بوجود آمده بود و دستان و سینه اش در چندین قسمت زخمی ولی مکمل بود.
فردای آنروز جنازه شهید دکتور سلیمان ” پائیز” با تشریفات خاص با اشتراک جمع کثیری از اعضای فامیل، اقارب، هم مسلکان(داکتران)، همکاران ، بدخشی ها از تمام ولسوالیهای بدخشان، بالخصوص شغنان، اشکاشم، درواز ها، کشم، مردم شریف جرم و فیض آباد، شهروندان کابل وبا اشتراک تیم خاص وزارت صحت عامه، از چهار صد بستر برداشته شده وبعد از ادای نماز جنازه در جماعت خانه عمومی مرکزی اسمعیلیه، در قول آبچکان کابل بخاک سپرده شد.
از روز شهادت تا بخاک سپردن مرحومی و خیرات، مدت10 روز را در بر گرفت، تمام اقارب، وطنداران ودوستان درین مدت با اعضای خانواده وفامیل شان با حوصله مندی تمام در غم وعزاداری ما شریک بودند وما را تنها نگذاشتند.
مدت یکسال از مرگ دوکتور سلیمان ” پائیز” گذشت ولی من تصور میکنم که روز قبل این حادثه المناک اتفاق افتاده بود، هرلحظه تن خون آلود و پارچه پارچه او در نظرم میآید نا خود آگاه اشک در چشمانم حلقه میزند. اطفالش  به عکس  اواشاره نموده ومیگویند این پدر ما بود، با شنیدن این جمله به اصطلاح  ( دل انسان آب میگردد) ولی چاره نیست  “شاد باید زیستن ناشاد باید زیستن”.

 بسم الله الرحمن الر حیم

 به پیری میرسد خاربیابان         ولی گل چون جوان گردد بمیرد

 زندگی نامه مختصر مرحوم دوکتورسلیمان “پائیز” فرزند اسلام بیک

دوکتور سلیمان”پائیز”درسال 1343 دریک خانواده روشنفکر دردهکده ویرولسوالی شغنان ولایت بدخشان پا به عرصه زندگی گذاشت.  درسال 1352 شامل مکتب شد. از آغازین روز شمـولیت اوبه مکتب آثار ذکاوت وتیز هوشی  درسیمای او جلوه گر بود بلاخره تحصـــــیلات خودرا الی صنف دوازدهم به صفت اول نمره عمومی درلیسه عالی رحمت ولــــــسوالی شغنان به پایه اکمال رسانید ودرسال 1363 سند فراغت خویش را دریافت و رهسپار خدمت عسکری گردید.
بعد از خدمت دوره عسکری سه ساله درسال 1367 شامل دانشگاه طـــبی کابل گردیدودرسال 1373 از رشته طب معالجوی سند ماستری خویش را به درجه عالی  بدست آورد ودر اولـین قدم  درراه خدمت بمردم درشفاخانه علی آباد شهر کابل آغاز بکار نمود. دیری نگذ شت که از شهـــــــرت خوبی دربخش طبابت برخوردارگردید.
درسال 1376 بصفت طبیب درکلینک ولسوالی جرم ولایت بدخشان گماشته شد وبه بمــــدت 3 سال به وظیفه اش ادامه داد  بعدا به مدت یکسال در ولسوالــــــی  واخان بحیث داکتر ازطرف دفــتر ORA  (معالجه معتادین مواد مخدر)و یکــسال بحیث سرطبیب ولسوالی بهارک  ایفای وظــــــیفه نمود.  زمانیکه مرحوم “پائیز” از ولسوالی جـــــــــرم بمرکز فیض آبادحسب لزوم دید تبدیل میگـــــــردد بنا بر لیاقت و محبوبیت که در قلب مردم شــــــریف ولسوالی جرم داشت بعد از تبدیلی وی اعتراضات و تقاضا های مکرر و جدی مـــــــردم از دولت مرکزی بخاطــــــــر دوباره برقراری داکتر مرحــــــــــــوم به این ولسوالی سعـــــی وتلاش بیدریغ ورزیدند وسرانجام واپس بحیث سرطبیب کلینیک ولسوالی مذکورمقرر گردید. مرحوم ” پائیز” شهید، در راه خدمت به مردم و درمان درد مــــردم از هیچگونه سعی وتلاش دریغ نمی ورزید، شب و روز در خدمت مردم خود قرار داشت تا بلاخــــــــره  درسال 1384 درموسسه مرلین بحیث سوپروایزر صحی  اشغال وظیفه نمود. دیری نگذ شت که به اثر لیاقــــت وذکاوت وی بحیث یک شخصیت مبتکر، خلاق وبا ذکاوت مطرح گردید ودر کوتاه مدت بحـیث معاون پروگرام قرضه های کوچک آغاخان درشهر فیض آباد ولایت بدخشان وبعداًبحیث رئیس دفتر مذکور تعین گردید. امابعد از سپری نمودن یکسال خدمت صادقانه بحــیث معاون دفترمرکزی پروگــرام قرضه های کوچک آغا خان در شهـــرکابل مقرر گردید.  وی برعلاوه رشـــــته طبابت در اداره ومنجمنت ذکاوت خارالعاده داشت وحساب دان خوب وماهری نیز بود.
دوکتور”پائیز” شهید در رشــــــته اداره ومنجمت تحصـــــیلات خــــویش رااز طـــــــریق انترنیت(Online)  دردانــــــشگاه افغان جرمن  الی صنف سوم تکمیل وشامل صنف چهارم گردید ولـــی دریغا مرگ نا به هنگام وی مجال نداد.
دکتور”پائیز”یک کدربرجسته ومطرح شده بود انسان مبتکر، خلاق ومردم دوســـــــت بودمحبت او درقلب های همه مردم خاصتاً مردم نجیب ولایت بدخشان ثبت گردیده است.
دوکتور”پائیز” جهت تحقیقات بحیث یک فرد ممتاز وبادرایت غرض انجام وظیفه و تجارب بیشتر به کشورهایی ازقبیل نیپال، پاکستان، تاجکستان، دوبی وبنگله دیش نیز سفر نمود .
دوکتور “پائیز” بروز دوشنبه مورخ 27 ثور سال 1389 به عمر 46 سالگی دراثـــر سانحه  هوایی شرکت پامیر با جمعی از هم سفرانش جام شهادت نوشید وبه رحمت حق پیوست وفامیل، خانواده و دوستانش را برای همیش تنها گذاشت. روحش شاد و یادش گـــرامی باد.
بازماندگان داکتر شهید دو پسر وسه دختر که بزرگــترین آنها 12 ساله میباشد از خـود بیادگارماند.

 إنا لله وإنا إليه راجعون