ده شهر

یک نگاه احتمالی بر موجودیت قریه ده شهر ولسوالی شغنان ولایت بدخشان

نوشته: نازنین جاهد

۲۸ می ۲۰۱۹

یاد آوری

شناختن یک محل تا جائی ضرورت هر فرد است و شناخت دقیق از محلات یا زاد گاه امر مهمی تلقی میگردد. هرچند برای شناخت دقیق تاریخ چند ساله یک محل آن هم بدون داشتن اسناد کاریست مشکل و اثبات آن براساس گمانه ها میتواند غلط باشد و هم میتواند یک خطری باشد که کج فهمی ها را برای دیگران انتقال میدهد. اما به امید موجودیت شخصیت های بزرگ دیارم مانند استادان عبدالکریم نوجو ، خوشپایقدم مهین دوست ، استاد قاضی اثر ، رهباز خان ، میرزا شکربیک و درکل تمام استادان و پیش کسوتان عالیقدر جرئت گرفتم تا در مورد ده شهر عزیز چند گمانه را بقلم بیاورم تا برای فهم جوانان عزیز ممد و موثر باشد.

 برای تکمیل این رساله از تمام همدیاران عزت مند و جوانان دیار ده شهر تقاضا دارم که با من همراه شده تا بتوانیم به یک نتیجه واحد برسیم واز تاریخ کهن زادگاه خود آگاه شویم. هدف من ازین تحقیق میدانی و میان تهی ، باز نمودن یک دریچه انگیزه دهنده به سایر بزرگان است که ما جوانان فاقد معلومات را برای شناخت و سیر تاریخی ده شهر آشنا سازند که همیشه به ذهن ما سئوال ایجاد میشود و پاسخ مقنع را نیمتوانیم دریابیم. لذا این چانس را غنیمت شمرده ام تا با استفاده از غنای علمی بزرگان ما که سرتا پا تجارب اند از راه دور مکلفیت سپرده ام تا با کمک شان بتوانیم معلومات مانرا تکمیل کنیم که خالی از مفاد نیست. اگر گمانه های که اینجا بقلم آمده اند و راه غلط را پیموده باشند قصور فهم این حقیر بوده از غلطی ها معذرت واز ستگی ها یاری کمال می طلبم.

ده شهر (ڎیښار) چرا به این نام مسمی است ؟

قدامت تاریخی ده شهر چگونه است ؟ برای اولین بار شروع زندگی ده شهریان در کدام منطقه بوده است؟  آیا نواحی ششگانه (ویراذن ، بارج ، پستیو، تیروذار و تیرېف ، یفج و خادو)، قریه ده شهر بیکباره گی بوجود آمدند ؟ فلسفه ی نام های برخی از ساحات ده شهر چگونه است ؟ و تغیرات وارده بر آنها چگونه بعمل آمده است ؟ و امثال سئوالات خورد و بزرگی که ذهن هر باشنده ی این قریه را بخود مشغول میسازد، میخواهم با گرفتن کمک از بزرگان، پیشکسوتان و شخصیت های اکادمیک بگونه یی به این سئوال ها پاسخ دهم.

واژه گان کلیدی:   ڎیښار ، قدامت تاریخی، ناحیه های شش گانه و فلسفه نام گذاری محلات

واضح و آشکاراست که نسبت نبود متون نوشته درین عرصه ، نمیتوان با منابع مکتوب و اسناد به پاسخ این سئوالات برآمد. ولی با استفاده از داستان ها و گمانه ها ی مربوطه به این قریه و کمک پیشکسوتان میتوان به سادگی قدامت تاریخی این قریه را اثبات کرد. ناگفته نباید گذاشت که رسیدن به یک نظر واحد و دریافت حقایق از اولین خانواده های این قریه کاریست مشکل زیرا از یک طرف متون نوشته یی درین مورد وجود ندارد و از طرف دیگر عدم توجه بر ثبت احوال و تشخیص هویت اولین خانواده ها درین قریه که بیشتر شان از جای دیگری به هر نحویی که بوده مهاجرت نموده اند و درین قریه مسکن گزین شده اند پای تحقیق واقعی ما را می لنگاند. خانواده های زیادی وجود دارند که بیشتر از سه واسطه یی پدری خود را نمیدانند که این موضوع نیز برای دریافت حقایق از اولین خانواده های این قریه ما را به مشکل مواجه میسازد.

اما اطلاع درست از تمام قریجات شغنان، برای فهم قدامت تاریخی شغنان نیز کمک میکند هر چند در باره شغنان منابع کهن حتی شهنامه فردوسی ، سیاحان چینایی، مارکوپولو ، کتابت ایوان اوف بزبان تاجکی ، تاریخ بدخشان اثر سنگ مراد ، بدخشان در مسیر تاریخ ، صاحب نظر مرادی و سایر متون نوشته در مورد شغنان نشان میدهد که شغنان ازقدامت کهن تاریخی بر خوردار است. ولی تا هنوز هم بصورت دقیق نمیدانیم که شغنانی های اصیل چه زمانی زندگی خویش را درین وادی آغاز نموده اند؟ در باره اثبات شغنانی های اصیل زحمت فروانی نیاز است و یگانه کاری که اول باید انجام داد به اثبات قریجات آن بپردازیم. لذا جهت جلوگیری از ضیاع وقت روی اصل موضوع که معرفی قریه ده شهر است بحث را دنبال خواهم کرد.

چنانچکه گفته شد در مورد قریجات شغنان هیچ سندی مکتوبی وجود ندارد هرچند به گمان اغلب ،احوال، کردار و رفتار بسیاری از قریجات شغنان توسط سیدنا ناصرخسرو نام گذاری شده است که ده شهر نیز در جنب سایر قریجات بنام (جهږ جۈمڅ) مسمی است. این برداشت ها در مورد سایر قریجات مانند کافر ښدوود، بد بهښار، سنف درمارخت و امثال آن به ناصرخسرو نسبت داده میشود و سینه به سینه تا حیات ما از دوام و بقا خود برخوردار است.

اما اگر بر عمق این موضوع توجه گردد ، هیچ یک ازین ادعا ها در آثار نوشته شدۀ ناصرخسرو دیده نمیشود، اکثر کتب پیر ناصر خسرو منجلمه وجه الدین ، ذادالمسافرین ، خوان الاخوان بیان گر فلسفه ی مذهب اسماعیلی است ودر دیوان اشعار وی نیز جز مناجات و چند یاد آوری از شغنان چیز در مورد قریجات دیده نمیشود. سفر نامه یی که انتظار معلومات بیشتر در مورد قریجات از آن میرود و ممکن که پیر از مسیر هر قریه عبور نموده و خاطرات خویش را درآن مکتوب نموده باشد چیزی نداریم. از طرف دیگر اگر (جهږ جۈمڅ ) واقعاً معنی دو دلی و لیقه دیق معنی بی سلیقه را افاده میکند واژه گان شغنانی استند و زبان پیر برای همه روشن است که دری بوده که این دو اصطلاح هیچ مفهومی را ندارند.

صحت و سقم نام گذاری این قریه که به پیر ناصر خسرو نسبت داده میشود بدور از باور میباشد. به هر ترتیل ، حال به برخی از گمانه ها در مورد ده شهر ازهمین دریجه وارد میشویم.

ده شهر (ڎیښار)

دِه و شهر دو واژه با هم متضاد به نظر میرسند و هر چند میتوان از دِه (دهکده ) را ساخت اما شهر چیزی دیگری است و نمیتوان از اشتراک این دو واژه متضاد ده و شهر را با هم قاطی کرد. اما اگر دِه را حذف کنیم شهر میتواند معنی خوبی برای ما بازگو نماید اما به هیچ منطق نمیتوان دِه را حذف نمود و شهر را برجسته ساخت به این معنی که در زمان های قدیم هیچ یک از نواحی را بنام شهر نداریم و خود شهر بعد ها ورد زبان ما گردید. اگر دِه را نیز حذف کنیم شهر بی معنی خواهد بود و نمیتوان دلیلی برای شهر داشته باشیم و این شهر یک واژه نامانوس است و نتیجه ی ما هم ازین ورطه بیجا و غلط خواهد بود زیرا ما اصلاً به ده شهر سر و کار نداریم موضوع اصلی ما (ڎیښار) است و ده شهر ممکن جهت سهولت نوشتن الفبای فارسی بکار رفته است و باید سراغ معنی دیگری ازین دو واژه پرداخت.

برخی دیگری ، بر همین باور که دِه را دَه (۱۰) میخوانند و شهر همان شهری که اکنون میدانیم و اثبات میسازند که ده – شهر( دَه شهر) بوده است. اما این گونه استدلال نیز ما را بجایی نمیرساند ، چنانچه که قبلا یاد آوری گردید شهر یک تعریف مدرن دارد که دهخدا آنرا چنین معنی میکند: ” مکان مسکونی بزرگ شامل خیابان‌ها، بازارها، تاسیسات اداری، و امثال آن.” اگر دِه شهر را دَه – شهر خیال کنیم تاهنوز که هنوز است تمام نواحی این قریه بیشتر از شش ناحیه کوچک نرسیده است و نه بازاری در آنجا دیده میشود و نه خیابانی پس این دَه – شهر در کجای این منطقه بوده است که هیچ آثاری از آن باقی نیست.

در اکثر گمانه های قریب به اتفاق میتوان دِه را همان دهکده به حساب آورد و برای شهر از شه (ښه) استفاده برد. از ښه نشینی های این مناطق هیچ کسی بی اطلاع نیست و اکثراً در هر حوزه ی ازین مناطق یک شه(ښه) زندگی نموده است و این ښه حاکم سایر امور خانواده و دِه خود بوده است که درین مورد منابع و متون زیادی در دسترس است و حتی نام گذاری فرزندان نیز مانند ښه خداداد ، شهزاده ، شاه مراد و غیره و ذالک – حتی جای هایی قدیمی نیز به همین نام در ده شهر داریم مانند ښه خونه – توالد و تناسل برخی از ده شهریان اصیل به ښه نسبت واضح دارند و ال و احوال شان نیز در ده شهر به وفور دیده میشود که ښه یے ها.

لذا گفته میتوانیم که ده شهر همان نام قدیمی دِه شه (دهکده ښه ) بوده است و در طول زمان این نام را بدل نموده است.

اولین آغاز زندگی ده شهریان (ښه)

از نظر زیست شناسی و مساعد بودند برای زندگی در هر منطقه آب و هوای مناسب نقش بارزی را در حیات بشر بازی نموده است از سابق تا لاحق، آب و آبادی در یک مسیر حرکت موازی دارند. ده شهر که از منابع آب سرشار برخوردار است به نام ڎیښار دره یا شرڤداج ڎیښار مساعدترین ساحه یی برای زندگی میباشد. چنانچکه گفته شد ښه خانه در قسمت نزدیکی آب ده شهر موقعیت اخذ نموده است و چهارباغ که مکان هموار برای کشت و کار بوده است از مساعد ترین محوطه برای زیستن بحساب می آید که در مورد چهار باغ بعداً صحبت خواهد شد. قسماً باور برین است که اولین ښه در ښه خونه که اکنون نیز به این نام مسمی است در نزدیک پل ده شهر زندگی نموده و یا هم در نزدیکی چهارباغ ، زیرا ما ښه خونه را همین دو قسمت به حساب می آوریم، و خانه های قدیمی نیز درینجا به نظر میرسند و همین خانواده ها از زمین داری مناسب برخوردار اند.

ممکن ښه خانه ایکه در نزدیک چهارباغ از آن یاد آور میشویم بعد ها آباد شده باشد، زیرا درینجا تهدید آب آمو از طرف چهارباغ و آب دره ده شهر از جانب راست دست ما را برای اثبات اولین زندگی ښه و خاندانش درین منطقه کوتاه میسازد. حقایقی از تهدیدات برف کوچ نیز درین منطقه نیز شاهد مدعای ماست و حتی در زمان های نه چندان دور حکایت میکنند که یک خانه درین ساحه زیر برف کوچ قرار گرفته و به نقل از بزرگان بعد از سه روز تلاش مردم محل تعدادی از اعضای خانواده گیر افتاده در برف کوچ را صحت و سلامت از آوار های برف بیرون کشیده اند.

چون در زمان های سابق برای باریدن برف بسیار زیاد هیچ شکی در ذهن ما وجود ندارد و چنین به نظر میرسد که برف باری زیادی همه ساله باعث وارد کردن خسارات مالی و جانی بوده است .برخی ها حکایت دارند که در سال های نه چندان دور یک برف زیادی زمانی می بارد که حتی زردآلو پخته بوده است و تعدادی از باشنده گان محل زردآلو آفتاده را از سوراخ های برف گرفته اند، ایکاش در آن زمان کسی به آن حادثه طبیعی قلم می فرسود و تاریخی مینوشت که تا اتهام غلو آمیز چای خانه را از خود دفع میکردم ، به هر صورت از واقعیت این داستان جز نقل چیزی دردست ندارم اما از برف باری زیاد زمان قبل هیچ یک از هموطنان و پیشکسوتان ما شکی در ذهن ندارند و لذا مساعد بودن برف کوچ از دره طویل ده شهر که الی در حیات ما هم متصور است و تهدید آمو دریا که قسمت از زمین که شکل زینه ها را بخود اختیار نموده اند و موجودیت ریگ در زمین های فعلی نشان میدهد که قسمت چهار باغ و بارج و پستېڤ تا یک قسمت ازناحیه تیروڎار زیر پوشش آب دریا بوده است. این گونه موانع و خطرات میتواند اولین زندگی ده شهریان را درین منطقه زیر سئوال ببرد.  پس برای اثبات اولین زیستگاه ده شهریان به کجا سر بزنیم ؟ اگر دور تر از آب دره ده شهر ذهن ما را رجعت دهیم ممکن نبود دسترسی با آب استدلال ما اشتباه باشد و زندگی دورتر از آب دره ده شهر بعد ها بنا شده است که برای گسترش و وسعت آن خواهیم پرداخت.

اما باوجود این همه مشکلات ناحیه غاڎی مساعد ترین زیستگاه دیده میشود و از نظر مساعد بودن و دفع خطر چه برای برف کوچ و چه برای دریا آمو این ناحیه مساعد ترین زیستگاه به نظر میرسد. بنابرین محل اقامت اولین انسان ها در قریه ده شهر میتواند از غادو( غاڎی) بوده است.

نواحی ده شهر (ڎیښار)

بنابر ادعای فوق هیچ یک از انسان ها بدون داشتن دسرسی به آب نمیتوانند به زندگی خود و مواشی شان ادامه حیات دهند. لذا وسعت و گسترش نواحی مختلف به اعمار جویبار ها گره میخورد. برای دانستن مطلب اگر از تاریخ ساخت جویبار ها داخل قریه آگاهی میداشتیم برای تشکیل این نواحی مشکلی به نظر نمیرسید اما اکنون جز از گمانه ها چیزی دیگر در روشن ساختن این موضوع نداریم.

از نظر عقلانی هم چنین به نظر میرسد و در حال حاضر هم مشهودیم که اول باید جویبار ساخته شود تا اینکه بدنبال آن خانه و کاشانه را بنا کرد. اما یک سئوال میتواند احساس گردد که آیا جویبار های نواحی ده شهر به منظور ساختن خانه ها کشیده شده اند و یا بخاطر زمین و باغ داری؟ ممکن هر دو پاسخ صادق باشند زیرا این جویبار ها ده شهر را سر سبز نموده اند. درختان بزرگ ، زمین های حاصلخیز و خانه های قدیمی همه دال برین مدعاست. اما کدام یک ازین جویبار ها برای اولین بار ساخته شده اند و تا کجا رسیده اند و یا به یکباره گی تا محل ایکه امروز هستند برده شده اند و یا دوره تدریجی را طی نموده اند ، سئوالی ایست که به آن پاسخ خواهم گفت.

ولی در اول میتوان روی هر یک از نواحی صحبت کرد.

 (غاڎے) غادو

 برای دریافت معنی قوی برای غادو در زبان شغنانی واژه قرین به یک معنی واقعی را نمیتوان یافت تا برآن تکیه کرد. ولی آنچه که در بالا از آن یاد آور شدم که اولین اشخاصیکه در ده شهر زندگی نموده اند ممکن از همین ناحیه شروع به زندگی نموده باشند. لذا باید به این تصور رفت که هر مکان پیش از زندگی کردن افراد نام و نشان ندارد و تا زمانیکه پای انسان ها به آن نرسد بی نام میباشد و این انسان ها هستند که جای ها را با بینش و برداشت از محیط ماحول خود نام گذاری میکنند و بسیاری از مناطق را می بینیم که بنام خود اشخاص مسمی میشوند. اگر نتیجه برین است که اولین باشنده ازهمین ناحیه بوده است می بایست نام گذاری این ناحیه را نیز در القاب و کنیه او جستجو کرد.

بی جهت پیداست که باشنده گان شغنان از تمدن بخارا، یا با جبر و یا اختیار به اینجا کوچیده اند و از هر جایی به این وادی مسکن گزین شده اند و تا دیر زمانی امرا و حکم های بخارا ، کاشغر و ونج برین سرزمین حکمرانی کرده اند و حتی چر پای غزان ترک و حکومت سلجوقی نیز ازین جاده عبور نموده است. میشود این شه بر تخت نشسته ی ناحیه غاذی را (غز) ترک خطاب کرد و ممکن که شخصی که اینجا مسکن اختیار کرده است یکی از غزان ترک بوده باشد و بنام غڎے از آن یاد رفته باشد و آهسته آهسته غذے به غاڎے تبدیل شده است.

و یا بعباره دیگر ، غازی کسی که پیروز میدان جنگ باشد و جایی را فتح کند و ممکن ښه آنجا یکی از غازی ها دوران خودش بوده باشد و بیجا نیست اگرغاڎے را با غازی نسبت دهیم.

از بسا داستان های غیر واقعی نیز چنین بدست می آید و خود باشنده گان این ناحیه هم گاه گاهی معترف میشوند که گویا در غادو کسی که اولین بار جابجا شده است یهودی بوده است و ممکن بنام غِیرے ویا غِیذے ها از آن یاد رفته باشد که بدریج نام غیذے یا غاذے را بخود گرفته باشد. اما ایراد ما نیز بیجا نیست که در هیچ یک ازین ناحیه آثار بجا مانده یی قریب به فرهنگ یهودی ها را نداریم، هر چند در قسمت بالایی این ناحیه یک مجسمه خود ساخته وجود دارد که بنام ویښتک یاد میشود ولی معلوم است که آنجا تنها یک سنگ سفید و خورد در دل کوه جا گرفته که از دور باندازه یک طفل نوازد که با چادر و بند ها بسته شده باشد تصور میشود.

تیربک

 برای تیربک آنقدر گفتن فلسفه نیازی نیست زیرا قدامت بسیار کهنی ندارد اما برای اینکه یک گذری داشته باشیم اوتومات بدانیم که تیر (بالا) بک (بق) و پیوند هر دو واژه تیر بق ( تپه ی بالا).  پیش از مسلط شدن دین اسلام مردم به کتاب زند و پا زند ایمان داشته اند و بعد ازین که اسلام آمد برخی که هنوز ایمان به زِند داشته اند آنها را زِندی یا زندیک میگفتند و عرب ها که بجای (ک) (ق) میگفتند. این واژه زندیق برگرفته شده از زِندیک است. اما چرا این جا با آن اشاره نمودم هدفم اثبات تیر بک است که اینجا برعکس مدعای قبلی که بنام (تیر بوق ) بوده بجای حرف (ق) (ک) آمده و از ساحه آن هم واضح معلوم است که جز از تیر بق چیزی دیگری برای مدعا خویش نداریم.

یُفچ

یُفچ ناحیه جدا از دل غادو است و ناگفته پیداست تا هنوز این دو ناحیه با هم یکجا اند تنها در برخی از مراسم های کوچک جهت جلوگیر از ازدحام و تراکم زیاد به تازه گی خود را جدا نموده اند ولی هر دو ساحه تا ایندم تحت یک شورا قومی قرار دارند و از هم مجزا نیستند.

چنین به نظر میرسد که نام این ساحه نیز از سابق وجود داشته است، واژه یی کاملاً دقیق و صادق را برای نام گذاری این ساحه در واژه گان نزدیک شغنانی نداریم. اما یُڤ، به وزن رُڤ (ېڤ ) موزن به تیرېڤ ، رِے ژِېڤ ، یا ښه مردېڤ، درېڤ ، تهمېڤ پسوند های هستند که در هر منطقه یی زیاد به آن سر میخوریم.

ېڤ و ېف را از زاویه آڤ و یا آب به آن بنگریم بی جهت نمی باشد، برای ېڤ در مورد تیرېڤ و سایر جا های دیگری که به آڤ و ېڤ ختم میشوند در جایش صحبت میشوند اما اینجا اکتفا به همین آڤ ( آب) میکنم و گذر می نمایم . چنانچه که قبلاً اشاره شد آب مهم ترین بخش از زندگی انسان هاست و نمیتوان ازین ېڤ و آڤ چیزی دیگر اثبات کرد. پس آیا نمیشود که اینجا این ساحه را بنام ېڤ چید، یا آڤ چید – خانه زیر آب نتیجه گرفت. زیرا در قسمت بالایی این ساحه یک چشمه ی دیگری نیز و وجود دارد که آب آن مستقیماً به این ساحه میرسد. و تا هنوز به نام چشمه یۈفچ مسمی است چیزی که متصور است علت نام گذاری این ساحه همان اۈفچ بوده و معنی اش بیرون از آب و آڤ بوده نمیتواند. روی پسوند ېڤ در ناحیه بعدی بوضوع خواهم پرداخت.

تیروڎار

پیش ازینکه وارد اولین خانواده های تیروڎار صحبت کنم لازم میدانم برای اثبات پسوند ېڤ به برخی از ساحات دور و نزدیک این ساحه بپردازم.

چنانچه یاد آوری گردید پسوند (ېڤ) همان آڤ یا آب است بعنوان مثال رژېڤک اصلن رژآڤ است بسیار نزدیکی دارد به ریښت آڤ یعنی آب برف کوچ، این رژېڤ نیز پائین و بالا دارد، تیر رژېڤ و تگاڤ رژېڤ،( آب برف کوج بالا و آب برف کوچ پائین ) به احتمال بسیار زیاد این ریښت آڤ یا ریښتاف یا آب برف کوچ با هم جمع میشود و قسمتی ازین ساحه را طی میکند و به یک ساحه یی میرسد که آنرا ریږۈڤېن یاد میکنند یعنی ریښت آڤېن( آبهای برف کوچ) به همین ترتیب در قسمت تحتانی قۈلېنکېن نیز داریم به احتمال بسیار زیاد این ریږۈڤېن یا ریښت آڤېن که حوض های کوچک (قۈل) و ازین که تعداد قول زیاد است اسم جمع را بخود گرفته اند (قۈلېنکېن) که از نام گذاری این ساحه بخوبی هویدا میشود که یعنی قۈلېنکېن. برای اثبات این مدعا قسمت تحتانی از قۈلېنکېن ممکن بیشتر از دو کلیو مترمربع زمین ها و باغ های مزورعی فعلی اند که در مجموع بنام (بست) یاد میشوند و بست همان آب ایکه راه عبور آن قطع شده باشد و در یکجا تجمع کرده باشد که ازین ساحه بخوبی احساس میکنیم. لذا تمام ېڤ را که از بالا تا پائین از آن ذکر بعمل آمد همه اش معنی آب را میدهد.

تیر وئڎ

گره ی عمیق با (وئڎ) جویبار و یا باز هم همان آب میتواند داشته باشد تیر بمعنی بالا ، و وئڎار همان وئڎ و یا آب است بسیار نزدیکی دارد. آنچه تصور میرود اولین وئڎ و یا جویبار تگاڤ وئڎ باشد و اگر این را بپذیریم که تگاڤ بمعنی پائین است باز هم جویبار دیگری نیست که آنرا در مقایسه سایر جویبار ها پائین و بالا بحساب بیاوریم. سپس تگاڤ ، یا تک آب- جویبار لب دریا یا لب آب را میتوان از آن بدست آورد و بعد از گذشت زمان و تکمیل سایر جویبارها  نام خود را بدل کرده باشد. به احتمال بسیار زیاد که جویبار بعدی همین جویباری که از غاڎی به تیروڎار میگذرد اعمار شده باشد. و در اول بنام تیر وئڎ ، یا جویبار بالا بوده باشد و مسکن گزین های دور و بر این جویبار را بنام (تیر وئڎ) یاد کرده باشند که رفته رفته به تیروئڎار تبدیل شده است.

این جویبار نیز از چند نام دیگری برخوردار است ، برخی او را چید کهل وئڎ میگویند یعنی جویبار بالای خانه ، برخی هم چی کهل وئڎ ، بمعنی جویبار نشیب ، و برخی خهریج وئڎ یعنی جویباری که از آن برای خوردن آب استفاده میشود.

یک سلسه شاخه و نام های دیگری از همین جویبار داریم. خدارجک باغ ، خنورجک. روی هر دو ساحه نیز گمانه های قریب به واقعیت به چشم میخورد، یاد ما نرود که علت نام گذاری این دو ساحه با زهم آب است. یکتعداد میگویند درین باغ یک آسیاب وجود داشته است که بخاطر آن این را بنام خدارجک باغ میخوانیم از نظر نویسنده که خودم در یک قدمی این باغ زیست دارم ، نه سراغ از آسیاب می بینم و نه امکاناتی برای ساختن آسیاب، در آن هنگام آسیاب آنقدر معمول نبوده است و بدیل آن (جواز) نقل میشود. داشتن آسیاب تا هنوز هم درین ساحات غیر ممکن به نظر میرسد و اولین آسیاب ها را در نزدیکی همان درگاب ده شهر قابل امکان میدانیم و پیش از آن برای نرم کردن حبوبات جز جواز و سنگ های خانگی با آسیاب آبی سر نمیخوریم. از ساحات بلندی این باغ نمیتوان چشم پوشی کرد و تا هنوز یک جوی غیر قابل استفاده درین باغ وجود دارد و نسبت مرتفع بودن این ساحه و اعمار خانه های اطراف جویبار جای اصلی خود را بدل کرده است. اما در نزدیکی این ساحه چیزی داریم بنام خنورجک ، این خنورجک آنقدر بدور از واقعیت نیست که بساده گی به باور می نشنید که آنجا بنابر موجودیت پستی ها و بلندی ها، آب را از طریق خناوج ، و یا دیوار به هر طرف برده اند و این خداوجک ، خدارجک، خنورجک همه اش هم ریشه به خناوجک اند. و علت نام گذاری این دو ساحه به احتمال بسیار زیاد خناوجک و یا ساده تر بگویم که آب ایکه زریعه دیوار به یکجا برده میشود، است.

ازینکه خودم از همین ناحیه هستم بیشترین معلومات ساحوی را دارم اما نباید فرصت زیادی را تلف کرد اما بعنوان یک یاد آوری برای جوانان عزیز باید این را نیز یاد آور شوم که پال باغېن بمعنی پاده باغېن بوده است و مردم این ناحیه مواشی (حیوانات) خود را به همین باغ ها برده اند و در آن زمان آنقدر تملک شخصی در آن ساحه وجود نداشته است لذا بنام پاده باغېن از آن یاد رفته و بعد ها پال باغېن شده است.

جمبېڤ

 ېڤ را در هر جایی آڤ و آب گفتم و احتمال میدهم که اینجا هم جمبېڤ بوده یعنی جاییکه آب جمع میشود. و به همین تریب به یک قسمتی بنام کۈلېج نیز سر میخوریم که خیلی ساده باید گفت که قۈلېج ، آنجا هم دوستانیکه آشنا اند میدانند که زمین های چقوری وجود دارد که اکثراً آب در آنجا جمع شده است و قۈلېج بلاخره تبدیل شده به کۈلېج. غول باغ و غول زیمڅ نیز جز از قۈل(حوض) چیزی دیگری بوده نمیتواند.

پستېو، یا پستېڤ

چنانچه روشن گردید ېڤ همان آڤ یا آب است و پهست (پائین) بنأ یعنی آب پائین. قابل ذکر است که پستېڤ یا پستیو ناحیه آنقدر قدیمی نیست این بعلت تهدیدات آب آمو تا هنوز برخی از ساحات آن مورد هجوم دریا قرار میگیرد. مردېڤ هم ساحه ی تحت پوشش آب بوده است و ېڤ باز هم همان آب. قیاس برین که جای دیگری داریم بنام ښه یے مردېف ، اینجا هم ېیڤ همان آب و ښه یے را میتواند به ښه نسبت داد. ساحه ی آب روی که به ښه تعلق داشته است. بسیار واضح است که شه یی ها یا ښه یے نقش بارزی در تشکیل ده ښه بازی کرده اند و کسانیکه از زمین داری قابل قناعتی بر خوردار اند به نحوی یا با شه ارتباط خونی داشته اند و یا هم ارتباط خدمتی.

ناگفته نباید گذاشت که یک نام دیگری برای پستېو وجود دارد که آنرا در مجموع بنام تگاڤ چید یاد میکنند. معلومدار است که هر قدر آب آمو کمتر میشود ښه و خاندانش به تعقیب آن آبادی میسازند. از نام گذاری تگاڤ چید به این نتیجه میرسیم که کسی بوده که در بالا خانه قبلی داشته است واین خانه را نیز متعلق بخود دانسته است. برای این مدعا میتوان ادعا کرد که تا هنوز کسانیکه در چندین جای خانه داشته باشند با بنام نهادن پائین و بالا از هم جدا میکنند مانند بیر زېمڅ ، تیر زېمڅ.

به نقل از برخی مسن سفیدان ، اولین پستېوی و یا به اصطلاح همان تگاڤ چید(خانه پایین) از غاڎی آمده است. به هر وجه که بوده ، امروز ما بنام پستېڤ داریم و نتیجه من برین است که پستېڤ یا پهست ېڤ همان آب پائین.

بارچ

برای بارج نه پسوندی داریم و نه پیشوندی که بار معنی را رویش حمل کنیم. اگرحرف (چ) را مختصر چید(خانه) تصور کنیم، میشود از چند زاویه با آن نگاه کرد. چرا که برای یۈڤچ نیز حرف (چ) چید یا خانه گرفته شد. یا این بارچ ، بهر چید بوده باشد و یا بهارچید (خانه بهاری).

اگر برج بوده باشد ، و به تصور این که تعیین فصل ها را از اولین باشنده گان ده شهر نشانه یی درینجا موجود بوده باشد تا این برج آهسته آهسته به بارج و بهار چید تبدیل شده باشد استدلال ام خیلی غریب به نظر میرسد.

سپس نسبت قلت معلومات از بزرگان کمک خواهم گرفت تا این موضوع روشن گردد. اما تصور دیگری ذهنم را میفشارد که این قسمت به نسبت سرازیر شدند آب ده شهر با خود سنگ های کلول را حمل میکند که ما برای سنگ در شغنانی چندین جنس را قائل هستیم. مانند ژیر، سهد ، تهخ و بورج داریم. بورج معمولاً برای سنگ های که کلوله باشند بکار میبریم و در سابق بورج را جهت نرم کردن و شکانیدن توت و تلقان و سایر مواد خوراکی که نیاز به نرم کردن دارند بخانه می آوردند. در حقیقت معدن این بورج بی جهت پیداست که همه درهمین قسمت های ده شهر دره که آب باخود پائین می آورد پیدا یافت میشود و فکر نمیکنم که هیچ خانواده یی بی بورج بوده باشد و تهیه این بورج به سادگی در همین قسمتی که ما آنرا بارچ می نامیم پیدا میگردد. آیا نمیشود بارج را از بورج ریشه یابی کنیم. ممکن این نتیجه آنقدر صحت نباشند و جهت غنای معلومات سایر دوستان نیز موظف به ارائه نظر اند.

بعنوان آخرین نظر و گمانه درین قسمت باید گفت که اکثراً خانواده ها و ساحات با تیر (بالا) تگاف (پائین) و بیر(زیر) مانند بیر زیمڅ (زمین زیر) ، تیر زیمڅ( زمین بالا ) نام گذاری میشوند. سپس فکر میکنم که بارچ بمعنی بیرچید (خانه پائین) مورد استفاده بوده و بیرچید یا بیرچ به بارچ تبدیل شده باشد.

ویراڎن

برای ویراڎن هم واژه یی قرین به یک معنی نداریم و از پسوند و پیشوند این نام هم نمیتوان استفاده برد و به یک معنی رسید. هیچ قابل انکار نیست که یک نام بدون معنی و مفهوم باشد، حتمن یک چیزی وجود داشته تا این ساحه ی بزرگ به این نام مسمی است. برای روشن ساختن و رسیدن به یک نظر واحد و منطقی دست را به کمک بزرگان دراز میکنم اما موقتاً روی چند گمانه در حصه ی نام گذاری این منطقه خواهم پرداخت.

ویریزن و ویراڎن خیلی با هم موزون اند. از ویریزن و ساحه آن معلوم است که ممکن ویریزن { فریزن} ( کاه یا علف سخت که در قسمت های آب رو ها میروید ) فریزنک نیز گفته میشود و ویریزن از همین واژه ریشه گرفته باشد زیرا این علف زیادتر در آنجا میباشد. ولی نمیشود برای ویراڎن (فریزن) را قیاس کرد چون ساحه ی ویراڎن از ساحه ویریزن خیلی متفاوت است هرچند مغزار های بالای ویراڎن دارای فریزن هستند.اما اصل گپ روی ویراڎن است نه اطراف آن.

نظر دیگری ممکن با منطق نزدیک تر باشد این است که جای ده شهریان را همین آب مشخص میسازد. در حال حاضر هم اگر برای کسی میخواهیم خود را معرفی کنیم و برایش بگوییم که از ده شهر هستم و شنونده برای اینکه بهتر بداند از نام نواحی ما پرسان نمیکند و اگر نام یکی از نواحی را نیز برایش بگوییم آنقدر قابل فهم برایش نمیباشد و همه ی ما صرف همین قدر روشن میکنیم که یا میگوییم از او طرف آب و یا میگوییم این طرف آب و منظور ما همین آب ده شهر است.

بسیاری از بزرگان طرف را (رو) میگویند و برخی ها حتی حرف (ن) را نیز با آن اضافه میکنند، من بسیار شنیده ام که میگفتند( مے رۈن تے ڤه ) به همین طرف بیار (وے رۈن تے دېڤ یۈس ) به همان طرف ببر.

مے رۈن و وے رۈن در زبان شغنانی خیلی معمول است مانند( مے رویه)( وے رویه ) برای جدا سازی شغنان شوروی و شغنان افغانستان بکار میرود.

گوش ما با مے رویه و وے رویه خیلی آشناست و اگر پای سخنان برخی از مسن سفیدان بنشینیم بوضاحت قابل درک است که ایشان حرف ( ن ) را با {رۈ} یکجا میخوانند مانند می رۈن تی ، وے رۈن تے.

لذا ویراڎن را با قیاس( ویرۈن״ آن طرف آب״) اقتباس کرده میتوانیم. واین نام گذاری ممکن از طرف کسانی شده باشد که طرف دیگری زندگی کرده اند.

چهارباغ

از فحوای این واژه در حال حاضر اثبات میگردد که گویا اینجا چهار باغ بوده ولی دلیل برای اثبات چهار باغ نداریم. در عوض چهار در زبان شغنانی څفار داریم و این ساحه هیچ دلیلی برای داشتن چهار باغ نداریم.

قسمیکه قبلاً تذکر رفت ، این ساحه همیشه از دو طرف مورد هجوم دریا بوده است هم از طرف آمو دریا و هم از طرف آب ده شهر. به یک احتمال تمام این ساحه همیشه گل و لای بوده است و اگر گل و لای را با یک واژه شغنانی پیوند دهیم ( چٲل) از آن بدست می آید. یعنی چٲل باغ ( باغی که همیشه گل و لای داشته باشد).

نظر دیگری به همین قیاس خالی از معنی نیست ، چون آب ده شهر با خود ریگ و سنگ را می آورد و در همین قسمت های آخری هر طرف پراگنده میساخت و هنوز هم بعضی از سال ها آب ده شهر به زمین های مزرعی مردم میرسد و آنرا سنگ فرش میکند ، در گذشته ها به نسبت خیزش آب ها و نبود امکانات، جلوگیری از سیل روها مشکل بوده است و همین آب از مسیر همین ساحه گذشته است و با خود سنگ های خورد ریز که آنرا بنام (جٲر) میدانیم می آورده است و هنوز که هنوز است همین (جٲر) همه ساله از پل آب ده شهر تا آمو دریا انبار میشود. لذا بی جهت نخواهد بود که اگر چهار باغ را جٲر باغ تصور کنیم.

تیرېڤ

هرجائیکه به ېڤ سرخوردم آنرا آڤ (آب) تصور کردم. درینجا نیز با همین قیاس میتوان از تیر ( بالا) و ازېڤ یا آڤ ( آب) استفاده برده و آنرا تیرآب بخوانم. ناحیه دیگری که بنام پهستېڤ (آب پائین ) بدست آمد. اما آیا این ېڤ یا آب منظورش جویبار است یا چیزی دیگری ؟ در پهست ېڤ توانستیم که آمو دریا را قیاس بگیریم اما برای تیر ېف چه؟  قسمیکه نظرانداخته شد ، رِ ژېڤ (ریښت آب)، رِږۈف هم ( ریښت آب) برخی رِ ږۈف را (آب ایکه از یک بلندی به پایئن می ریزد ) تصور میکنند، این نام گذاری نیزاز نظر من غلط نیست چون ریښت آڤ یا آب برف کوچ است که همیشه از بالا به پائین میریزد. این ریښت آف بوده و منجر به رږۈف شده است. به هر تقدیر ، ممکن تیرېڤ هم همان آب های انبار شده در قمست های (پهم ماله[1]) به مرور آب شده و این ساحه از آب های آن استفاده برده باشد پیش ازینکه جویی در آنجا ساخته باشند.

به هر وجهی که است( تیر) همان بالا وېڤ در هر جایی که آمده است به آب قرابت دارد. لذا میتوان این ساحه (تیرېڤ ) را آب بالا خواند.

بِستا چید یا وِستا چید

در نام گذاری این ساحه در حال حاضر هم یک نظر واحد حد اقل یکسان وجود ندارد چه رسد به تثبیت وجه تسمیه آن. همین اکنون برخی وِستا چید میگویند و برخی هم بِستا چید.

موجودیت دو نام برای تثبیت وجه تسمیه و قیاس کار را سخت ترمیسازد لذا ناگزیریم که هر دو این نام ها را جداگانه بررسی کنیم.

تا هنوز معلوم نیست که اول بِستا بوده یا وِستا؟ این سئوال به یک اصطلاح فلسفی می ماند که اول مرغ بود یا تخم مرغ ؟

 برای روشن شدن اصل موضوع کمک بزرگان ما نیاز است اگر بِستا بوده چه معنی و اگر وِستا بوده چه معنی ؟ ولی میدانیم که هر دو اصطلاح در اول یکی بوده اند و در گذر زمان و خوانش ما ازین ساحه تفاوت را ایجاد نموده است و حال روشن نیست که کدام یک اول بوده است.

گمانه برین است که یک وِستا( معمولاً نجار و معمار را میخوانیم ) با تفاوت معنی با استاد یا معلم درینجا زندگی نموده است و خانه اش در آنجا بوده است که بنام وِستا چید از آن قیاس میکنیم.

اما موجودیت این وِستا آن هم در زمان بسیار سابق ما را کم باور میکند و در آن زمان همه خانواده ها با هم جهت ساختن سر پناه مشترکاً کار میکردند و وِستا بوده اند. اما باید پذیرفت که ساختن خانه های سابق هم از نظم و ترتیب منظمی برخوردار اند و ساختن در و دیوار آن استعداد میخواهد و ممکن نیست که همه این استعداد را داشته باشند، لذا چنین چیزی خالی از مفهوم نخواهد باشد که یک وِستا اینجا زندگی کرده است.

اگر تصور کنیم علوفه ( واښ) زیادی درین ساحه وجود دارد و انتقال آن برای باشنده گان پائین مشکل بوده است که آنجا را بنام واښځاو چید گفته باشند. نظیر این را در درمارخت داریم بنام ویښتېن، اما چرا بیشتر بِستا میگویند ؟ معمول تر این ساحه بِستا و بِستاو چید است. بخاطر معمول بودن بیشتر به بِستا ، استناد ما بر وِستا را منتفی میسازد پس آیا نمیشود که بستاو را پِتاو خواند؟ چون جای های دیگری بنام پِتاوک و پِتاو (ساحه ایکه رخ برخ آفتاب باشد) داریم. و کسی که خود را بیرون از خانه در آفتاب بگیرد میگوید که پِتاو کردم.

این ساحه از نظر موقعیت بسیار رخ برخ آفتاب قرار گرفته است و اگر نتیجه بگیریم که (پِتاو چید) ممکن که یک مفهوم را میتواند افاده کند.

از همه زوایای این جستجو معلوم میگردد که اکثراً نام ها به آب پیوند دارند و این نام گذاری براساس آب های طبیعی و جویبار های که توسط مردم ساخته میشوند نام گذاری شده اند و در پرتو این تحقیق دریافتیم که همه ساحات به (ېڤ) آب و وئڎ(جویبار) نام گذاری گردیده اند. بالا و پائین نیز در حصه نام گذاری محلات بی ارزش نبوده یا با آب و یا هم به تنهایی خود نام محلات را احراز میکند. تا اینجا هر نام ایکه با آن سر و کار گرفته ایم خالی ازین دو چیز نبود.

والسلام

—————————————————————————–

[1]   پهم را همیشه بجای پهن در شغنانی داریم و ماله را تپه وسیع و فراخ میدانیم.