سید مشتاق علی شاه مشتاق

moshtaq-alishah

سید مشتاق علی شاه مشتاق

انجمن اجتماعی جوانان پامیر  در جستجوی شخصیت های فرهنگی و ادبی

سید مشتاق علی شاه مشتاق

فرhamrazm092016ستنده :نوروزشاه همرزم

بازهم زمان میسر شد که  با جوانی در مورد آفریده هایش که از احساس پاکش با عشق و علاقمندی تراوش نموده اند گفتگو کنم. آری! شعر میراث اجدادی این جوان است و جد بزرگش سید مشتاق علی شاه نوید یکتن از دانشمندان دینی و مذهبی شغنان زمین بوده و پدرش سید امان الدین روشان نیز شاعر  عالی رتبه و از جمله ی رهبران مذهب می باشد.

اسم این شاعر تازه کار سید مشتاق علی شاه مشتاق است که در سال ۱۳۶۶ در ناحیه وریزین قریه شدوج  ولسوالی شغنان پا به عرصه زنده گی نهاده؛ تعلیمات ابتدایی و ثانوی را در لیسه ده شهر شغنان به پایان رسانیده است.

در سال ۱۳۸۵ خورشیدی شامل کانکور گردیده  با اخذ نمره کامیابی به  دانشکده آموزش و پرورش دانشگاه بغلان راه می یابد و بعد از چهار سال تحصیل از رشته ادبیات دری فراغت حاصل می نماید.

موصوف قبل از ش آغاز مکتب قرآنکریم را در نزد خمس علی شاه خوانده و نیز علاقمند آثار ناصر خسرو و دیگر  دانشمندان بوده که در شعر پیرو رهی معیری است.

همچنان اشعار وسروده های سمین بهبهانی، بارق شفیعی، رازق فانی را نیز دوست دارد و مطالعه می کند.

مشتاق اصلاٌ در هنگام سرودن  شعر قلم و کاغذ را نمیگیرد و سروده هایش را در تلفون نوشته می کند و اشعار اروتیک را خوش ندارد و میگوید کوشش میکنم که اشعارم نازک خیالی و ژرف نگری داشته باشند.

از سرایشگری این شاعر زیاد وقت تیر نشده تنها سه سال شده که میسراید و اولین شعرش حمد گونه بطور ذیل است.

مکان صورت!

شکــر حــق بر خــدای حمد و ســپاس

لا شــریــک است و بی حد و مقیاس

کل عــالــم مـــکان صـــــورت هاست

جـــوهــــر و جــسم را نفیس و اساس

عــقل را، زانکــه علــــم در یـــابــــــد

اینکه او در وجـــود خـــــیر الـــــناس

بر یکــی فکــــرت و شــــــرف آيــــد

زآنکـــه او دُر عـــقل و ذ‌هـــن حساس

روح گـــوهـــر بـــود بـــــــهر اجسام

تـــو ازآن جـــــود نفس حـــق بشناس

دیگر

گلی ز مــوج رخــت رسم آرمیدن داشت

ز بـــاد لغزش تـوفـان مگر بـریدن داشت

ز راه لـــــطـف بــه تعظــــــیم روی آورد

به یاد امـــــر وفا کرد و سر خمیدن داشت

به دل نداشت خموشی چنان ز عشوه و ناز

بیاد غصه بــه افـــتاد و آه کشـــیدن داشـت

چـــه ســوز داشت دلی عشق را تحمل کرد

چـــه نقش آرزوی ســـوز بر گزیـدن داشت

چـــه صبر داشت به احــــوال بهمن مــــاه

مگـــر نــــوای امید بـــهار را شنـیدن داشت

چـــه سوز داشت گل از رمز عشق با مشتاق

ز آرزوی نــدامـــت اگــــر وزیــــدن داشـت

دیگر

ز دلی  گرم بتان آتش  سودا خیزد

گـــردش  تاب نفس از دم رویــا خیزد

این چه راهست به سر منزل ما

عاقبت شهر لبت هر چه تمنا دارد

ز لب لعل  تـــو آن گـــوهر دریا خیزد

سرو را با نگه ی عشق تماشا کردم

چشــــــم او طـــالع عـــشاق دگــــر

راه مجنون دگر از دامن صحرا خیزد

لیلی ابرو کمان همت خنجر میداشت

فال پیشانی او تیر جفا بر تن داشت

هر که آید  به هــدف تیر ز آوا خیزد

نرسد مه پی آفاق تحرک به وصال

جان بیمار نشسته به رهی نامه رسان

سوز ماهی که شب هنگام تمنا خیزد

قیمت  عشق ز جان خواست بیاد مشتاق

نیستم در طلـــب عـــشوه ی ســـوز دنیا!

اثر  درد کـــه از آفـت دنــــیا خــیزد 

بخاطر رشد فرهنگ بومی تان با جوانان انجمن اجتماعی جوانان پامیر بپیوندید