حاجی محمد
حاجی محمد برادرم را بجرم جوان بودن، تیر باران کردند
نوشته: قوت نیرو
10 اپریل 2014
هنگامیکه خبر یا گزارشی از انفجار ، انتحار ، سربریدن و تیرباران شدن را میشنوم ، بفکر (حاجی محمد) می افتم که چه کسانی باز مانند او بجرم جوان بودن یا پیر بودن ،…و انسان بودن ، حیات خود را ازدست داده باشند. اگر صحبت از یتیمی که پدر یا مادر خود را در اثر اینگونه حالات ناگوار از دست داده باشند شود، در فکر ( مراد محمد، حسنار، نصیراحمد و زهرا) یتیمان ( حاجی محمد) می افتم که آنها نیز برای ابد از لبخند و آغوش گرم پدری و ازسرپرستی او محروم ماندند. یا وقتیکه به البوم فامیلی ام نظر می اندازم ، چهره معصومانه ی او، ذهنم را بیاد آندوره های شاد وآرام می اندازد که با صد ها امید و آرزو بآینده و فارغ از غم و غصه زندگی میکردیم . یاد خاطرات او و بعد ، شهادت مظلومانه اش ، بغض گلو گیرم میشود و اشک در چشمانم حلقه میزند و این غم و اندوه ، همواره عذابم میدهد . من ریختن این همه اشک ، بر روی کاغد و شریک ساختن آنرا با دوستان ، تسلی قلب خود پنداشتم و اینک بشرح ماجراء می پردازم :
حاجی محمد دومین فرزند ، درخانواده ای ما چشم بجهان کشود و مایه خوشی و شادمانی خارج از وصف ، برای پدر و مادر گردید وخدا را سپاس گفتیم که بپدر و مادرم فرزند دیگری و بمن همراه و همبازی عنایت فرمود . روز گاری گذشت ، او شامل مکتب ابتداهیه ای زادگاهش ( قریه شدوج) شد. آنرا ختم کرد اما بسبب تنها بودن پدر در پیشبرد امورات زندگی روزمره ، تحصیل را ادامه نداد و بعنوان نان آور خانه دستیار پدر در کارهای دهقانی و مالداری گردید. او دشواریهای دیگر زندگی را نیز تجربه کرد، منجمله سپری نمودن خدمت عسکری بعنوان دین ملی و اجباری ، که دوره مکلفیت را در قطعه 24 بدخشان و دوره احتیاط را در گارنیزیون قوای هوایی مزار شریف باتمام رسانید. بعد ازاداء دین مکلفیت عسکری دو باره بزادگاهش برگشت و مصروف کارهای دهقانی و دکان داری شد وازینطریق قوت و لایموت برای فامیلش تدارک میدید. اما با تآسف درین مرحله ای از زندگی اش وضعیت امنیتی ولسوالی شغنان به بیثباتی و بد امنیتی در حرکت بود. زیرا:
مجاهدین مناطق همجوار شغنان ، تحت قومندانی(بصیرخان خالد)و سایر قومندانان با یک معامله وارد شغنان شدند و حاکمیت خود را بر شغنان تحمیل نمودند. در ابتداء مردم شغنان ازین اقدام مجاهدین حمایه و همکاری خود را با فرمانروایان جدید آغازکردند. کار و روز گار مردم بروال نورمال پیش میرفت ، یک سلسله خدمات در دوره ( بصیر خالد) نیز صورت گرفت . با پیروزی کامل مجاهدین درسرتاسر افغانستان و استقرار حاکمیت دولت اسلامی در کشور، میبایست که مجاهدین مسلح ، شغنان را ترک و بمناطق اصلی خود برمیگشتند . اما برعکس، تعداد دیگری مسلح با سلاح های مختلف و ( مواد مخدره) بشغنان ریختند و شغنان را بیک بندرگاه قاچاق ( مواد مخدره و سلاح و مهمات و غیره ) تبدیل نمودند و همزمان باذیت و آزار مردم چون : لت و کوب ، تهدید و توهین ، جریمه ، غنیمت گری و نکاح اجباری دختران خلاف میل آنها وبدون موافقه فامیل شان پرداختند. وضعیت و شرایط پیش آمده ازین هم بطرف بد تر شدن و خطر ناک تر شدن پیش میرفت . مجاهدین مربوط ( نهضت اسلامی تاجکستان ) که مورد حمایه مجاهدین افغانی قرار گرفته بودند ، شغنان را پایگاه نظامی ، تخته خیز برای حمله بالای تاجکستان وعقب جبهه خود انتخاب و بفعالیت و عملیات خود بالای تاجکستان آغاز نمودند. ازهرج ومرج ، اذیت وآزار، فشار و عواقب خطر ناک بعدی ( میدان جنگ شدن شغنان) مردم شغنان بستوه آمدند. اکثریت تحصیل کرده های شغنان مخصوصن جوانان که به بیهوده بودن و مضر بودن رویارویی و مخالفت ومبارزه علیه یکدیگر تا سرحد محو فزیکی را درک و آنرا اشتباه خواندند ، مشترکن با صداقت و ایمانداری ، صرف نطر از تفاوت های سیاسی گذشته ، علیه این همه ظلم و بیدادگری ( مهمانان مسلح بزور آمده) قد علم کردند. ( بهرام بیک) بنمایندگی از مردم شغنان نزد مقامات مسول مراجعه نمود و بحمایه و همکاری اکثریت نخبگان شغنان مقیم کابل ، حضور استاد برهان الدین ربانی، داد و فریاد مردم شغنان را بلند کرد، امید میرفت تا چاره ای باندیشند و (مهمانان مسلح بزور آمده ) را از شغنان بیرون بکشند. گرچه استاد وعهده امر کندک نظامی را برای بیرون راندن و جایگزینی افراد مسلح غیر مسول در شغنان را داد ، اما آنرا عملی نساخت . (بهرام بیک) با گرفتن امر کندک نظامی از( احمد شاه مسعود) جوانان شغنان را بسیج و مشترکن افراد مسلح ( شامل مجاهدین افغانی و تاجکی) را در جنگ های متعدد که تلفاتی جانی از طرفین را در پی داشته ، از شغنان بیرون کشیدند. ( روس ها نیز بعلت جابجاهی مجاهدین مربوط ( نهضت اسلامی تاجکستان) در مرز در مورد مداخله نمودند) این برای گروپ های مسلح خارج از شغنان کافی بود تا بدانند که مردم آنها را نمیخواهند، میبایست تا شغنان را بحال خود رها میکردند. اما برخلاف ، موقعیت جغرافیایی شغنان برای قاچاق، غنیمت گیری، ر قابت برسر کنترول منطقه ، انتقام و جبران شکست های گذشته ، گروپ های مسلح حتی مسولین درجه یک و درجه دوی لشکری و کشوری کشور را ، متوجه مینماید تا بشغنان یورش برند و آنرا تحت کنترول خویش در آورند. اینجاست که آنها در جستجوی یافتن مخالف ( بهرام بیک ) و یارانش میگردند. تعدادی از دوستان در کابل ، بعوض حمایه از این حرکت مردمی و اصلاح و رفع نواقص آن ( بالفرض اگرمیبود) بر خلاف انتظار وسیله قرار گرفتند و ببهانه ای بررسی وضعیت با گرفتن امر غند بطرف شغنان حرکت مینمایند. با رسیدن بشغنان و با مساعد شدن شرایط ، تحت قومندانی ( گلاب شاه) حرکت نظامی علیه ( بهرام بیک) صورت میگیرد و بدین طریق شقاق و دودسته گی، در این حرکت و جنبش مردمی شغنان بوجود می آید . هر کدام این گروپ ها بخاطر کنترول و تصرف شغنان و ضربه زدن مخالف خود بآن گروپ های مسلح بیرون کشیده ازشغنان که چندی پیش بقیمت شهادت چندین جوان صورت گرفت، دوباره بدامان شان دست انداختند و بخاطر کشتن مردم خود ، بنوبه آنها را دعوت و حشر میکردند . اگرچه ظاهرن بهرام بیک و گروپ مربوط او، به نجم الدین و بعدآ سردار مربوط شورای نظار و گلاب شاه و گروپ اش ، وابسته بمظفرالدین مربوط به جمعیت بودند .اما به افراد مسلح بیرون کشیده ، وابسته گی ها و دیدگاه های سیاسی این دو گروپ حریف در شغنان مطرح نبود، هر گروپی که ازآنها بخاطر جنگ علیه مخالف خود دعوت میکرد، بمقصد دریافت غنیمت و انتقام، دعوت را می پذیرفتند. ( خواننده گرامی ! بررسی یا نگاه مفصل به آن قیام مردمی که صورت گرفت، موضوع جداگانه ای بوده، بنآ از شرح جزئیات ، نقش و سهم افراد در پیروزی و بعدن انشقاق وپیامد های بعدی آن انصراف بعمل آمد. اما اشاره مختصر باین موضوع بدلیل آن صورت گرفت تا روشن گردد که زمینه ی شهادت و قتل جوانان منجمله ( حاجی محمد) چگونه مساعد گردید).
طوریکه پیشتر تحریریافت ، گروپ های مخالف بخاطر شکست رقیب و تسلط خود بر منطقه از افراد مسلح بیرونی دعوت میکردند، که چندین بار تکرار وشغنان دست بدست شد. در نوبت قومندان( دادمحمد) که بکمک افراد مسلح ذکر شده بقدرت رسید ( فرهاد شاه) قومندان گروپ مربوط به ( گلاب شاه)بطرف چاسنودعقب نشینی مینماید . ظاهرن بخاطر مقابله و دفع تعرضات احتمالی( فرهاد شاه) پوسته امنیتی از افرادمربوط به( مولوی عبدالاول) ارغنجخواهی در قریه شدوج در خانه ( شیرین شاه دهقان) که باهزاران رنج و زحمت جدیدن آنرا اعمار نموده، جابجا میگردد. (فرهاد شاه ) همراه باگروپ مربوطه و بهمکاری قومندان (حکیم از تاجکستان) شب هنگام بالای پوسته متذکره حمله و ازاثر فیر راکت ، خانه عریق و مجموعن (5) نفربشمول یک نفرغیر مسلح قاچاقبر بقتل میرسند و (فرهادشاه) بجای قبلی اش عقب نشینی مینماید. فردای آن شب گروپ مسلح مربوط به (عبدالاول ) و قومندان ( داراب ) یکی از قومندانان ( دادمحمد) بخاطر بررسی حادثه بقریه شدوج می آیند. این سر آغازجنایات غم انگیز درین مرحله در شدوج است . گروپ مسلح مربوط بمولوی ( عبدالاول) بجای بررسی واقعه ، بخاطر انتقام تصمیم میگیرند که هر کسی که برای شان میسر شود باید تیرباران شوند. مردم از وضعیت پیش آمده متآثر واز ترس تیرباران شدن خود را پنهان ، تا زنده بمانند. اما یکتعداد با همان حس نوع دوستی، بمحل حادثه شتافتند، تا مقتولین را اززیر دیوار های فروریخته بیرون بکشند . گروپ مسلح ارغنجخواهی بمحل حادثه میرسند بعد از توهین و تهدید بمرگ ، بالای جنرال (نجیب ) که ظاهرن بطرفداری آنها بمحل آمده ضربه کلاشینکوف مینمایند ، او بر زمین می افتد و (عزت الله و رهدار ) نیز مجروح میگردند. جنرال (نجیب ) بعنوان مرده بخانه اش انتقال ، اما خوش بختانه زنده میماند. گروپ مسلح تصمیم میگیرند که جوانان قریه بایدکشته شوند. بخانه پالی ها می پردازند (یوسف فرزند سلطان بیک) و (رحیم فرزند ( محمد نعیم) مشهور به قل محمد که محمد نعیم قبلآ توسط این افراد مسلح بعد از شکست و عقب نشینی بعنوان انتقام در شیوه بقتل رسیده است) را دستگیر و بالای شان ضربه مینمایند. ( رحیم) شهید ولی ( یوسف) با وجود اصابت چندین فیر مرمی در شانه اش زنده میماند. قاتلین بجستجوی جوانان ادامه میدهند، اینبار نوبت ( حاجی محمد) است ، اوکه بهیچ گروه سیاسی و گروپ مسلح ارتباط نداشت، بدفاع ویا علیه کسی سلاح نبرداشت ، از واقعه پیش آمده اصلن اگاهی نداشت و مصروف غریبی و دکانداری اش بود، او را دستگیر و با خود میبرند. چون قبلن میدانستند که بوت های نو دارد، واپس بخانه برگشتند، بوت هایش را غنیمت!!! میگیرند و او را در اطاق معلم ( ذلف علی) حبس و به جوان پالی ادامه میدهند. پدر که نیت شوم قاتلین و جلادان را میدانست با وجود ترس از کشتن خود، اما بخاطر فرزندش بدنبال قاتلین در راه می افتد، تا مگر ضجه و گریه او رحمی در قلب قاتلین ایجاد کند تا فرزندش رابا قبول جریمه در مقابل پول که بار ها تکرار شده آزاد کنند. مگر گوش شنوایی وجود ندارد تا گریه اورا بشنود. پدر بنزد قومندان( داراب ) میرود تا فرزندش را که هیچ گناه و قصوری ندارد نجات دهد. اما ( داراب ) با استدلال اینکه آنها ( ارغنجخواهی ها) قهر هستند وکسی را نمی کشند بعدن نزدآنها خواهد رفت ، در موضوع مداخله نمیکند. پدرناامید برمیگردد، باز بمقصد رهایی فرزندش بدنبال قاتلین براه می افتد، قاتلین دو جوان دیگر(دولت نظر ولد علی بهردی ) و ( شناور ولد سیدمحمد) را نیز دستگیر همراه با (حاجی محمد) بمقصد کشتن در فاصله ی دور تر از قشلاق در حرکت می افتند. پدر با وجود ماندگی ، قاتلین را دنبال مینماید. فرزند بعقب رو میگرداند تا برای آخرین بار پدرش را ببیند و برایش بگوید : پدر فرزندت را بکشتن میبرند! پدر مرا ببخش ! و نواسه هایت را در آغوش بگیر! پدر تاب بیار! پدر نظاره میکند ، میبیند که فرزندش بقربان گاه برده میشود! اما نه مانند حضرت ( اسمعیل) بامر خداوند و امتحان خداوندی ، بلکه برخلاف امر خداوند، بجرم جوان بودن و شاید بوت نو داشتن یا بخاطر انتقام گیری . پدر گام ها را سریع تر برمیدارد تا بقاتلین نزدیک شود ودست بدامن شان باندازد که یا فرزندش را رها نمایند ، یا اورا پیشتر تیرباران کنند تا داغ فرزند را نبیند! اما بادریغ که قاتلین در فاصله 200 متری فرزندش ( حاجی محمد) را تیرباران میکنند. فرزند خون آلود برزمین می افتد . در فاصله ی20 متری دور تر خانم ( دولت نظر) خود را بالای شوهرش می اندازد و خداوند متعال را واسطه قرار میدهد که برای خدا ! شوهرم بیگناه است ! اورا نکشید! اما آن قاتلین که ( خدا و عدل و انصاف ) را نمی شناسند، بالای ( دولت نظر) نیز ضربه میکنند و در فاصله دورتر ( شناور) را نیز بگلوله میبندند. بدین ترتیب سه جوان، با صدها امید و آرزو، خون آلود بر زمین می افتند وجان بحق می سپارند. قاتلین بقشلاق بر میگردند تا بجوان کشی خود ادامه دهند. درین زمان یکی از سربازان ( فرهاد شاه) بنام( یوسف علی خان فرزنداعظم خان بهشاری) که در حمله شب بالای پوسته مجروح گردید و نتوانست خود را از منطقه بیرون بکشد، از لب دریا دستگیر وداستان حمله بالای ( ارغنجخواهی ها) را با جزئیات آن بیان میدارد که این حمله کار قومندان (فرهاد شاه) و گروپ مربوط باو بوده و مردم قریه شدوج ازحادثه آگاهی ندارند . بدون بررسی و تثبیت درجه و نقش این جوان در واقعه اتفاق افتاده ، مورد لت وکوب شدید قرار میگیرد و جان میسپارد. اگرچه قاتلین میدانستند که حمله بالای پوسته کار اهالی قریه نمیباشد. ولی ببهانه این وبا انگیزه های مختلف چون: ندادن جنس یا پول که آنها مطالبه میکردند، تاخیریا پیشانی ترشی درنان آوردن جبری به پوسته، مخالفت و مقاومت در ازدواج های اجباری اقارب(گفته میشود، انگیزه قتل(دولت نظر) بعنوان ماما و(شناور) بعنوان کاکا مخالفت بازدواج اجباری خواهر زاده وبرادرزاده شان بوده ) تصمیم بکشتن افراد مورد نظررا اتخاذ کردند، زیراآدم کشی جزء سرشت و آسان ترین عکس العمل قاتلین تبدیل شده بود. ولی دشواری خانه پالی درزمستان سرد ودستگیر شدن سرباز مجروح و اعتراف آن ، بهانه ی را برای کشتن جوانان قریه باقی نمی گذارد، بنآ جوان پالی وجوان کشی قریه توقف مینماید. اما درمجموع بشمول آن جوان مربوط به( فرهاد شاه) با تآسف (5) نفر شهید و (4) نفر شدیدن زخمی را برادران مجاهد(ارغنجخواهی) ما ازطرف خود بمردم تحفه! میگذارند.
دریغا! که بی تو بسی روزگار بروید گل و بشکفد نوبهار
بتو ای برادر ارغنجخواهی و …!
ما از کشته شدن هر برادر ارغنجخواهی ، بهارکی ، فیض آبادی و… که در شغنان در دوره های مختلف ازجنگ ها با هر قصد و نیتی که آمدند و صورت گرفته ، متآثر هستیم درد واندوه پدران و مادران که فرزندان خود را، خواهران و برادران که برادران خود را و فرزندان که پدران خود را از دست داده اند ، احساس میکنیم و خود را شریک غم و اندوه آنها میدانیم. اما میدانید ! اجداد و نیاکان مان، فارغ از هرگونه دشمنی، در کنار هم زندگی کردند. هیچ شغنانی بخاطر چوروچپاول، قتل و غارت بهیچ منطقه و قریه ای تعرض و تجاوز نکرده ونخواهد کرد. اما یکتعداد از شما آنهم بعد ازپیروزی جهاد، بشغنان ریختید، بجای آوردن پیام پیروزی جهاد که همانا تآمین صلح و امنیت، اخوت وبرادری و دفاع از مال و جان است، با سلاح و پودر آمدید. امنیت نسبی را برهم زدید، مال و دارایی مردم را باشکال مختلف ربودید و خون های ناحق ریختید. و اینکه بعد ها باساس دعوت یک گروپ ، بخاطر بقدرت رساندن آن و نابودی سازی گروپ دیگر بمنطقه آمدید، عذرموجه پنداشته نمیشود. زیرا اگر آن گروپ ها زمینه ساز این همه بدبختی ها مخصوصا قتل ها اند ، شما عاملین آن هستید. روس ها در کشورما جنایات کردند و خون های ناحق ریختند. گقته میشود ، هنگامیکه آخرین قطعه نظامی آنها یکاولنگ سالنگ را ترک میگفت ، خانه های اهالی را بتوپ ها بستند، تعداد زیاد مرد و زن، پیر و جوان و اطفال بی گناه را کشتند. شما در قریه شدوج ببهانه ی قتل(4) مجاهد که بخاطر کشتن آمده بودند ولی خود کشته شدند.(4)جوان بیگناه راکشتید و(4) جوان بیگناه دیگررا طوری شدیدن مجروح ساختید که زنده ماندن شان متصور نبود. طالبان درآغاز سال نو در هوتل سرینای کابل (9) نفربیگناه را در وقت نان خوردن کشتند و بفامیل های شان تحفه ای نوروزی! دادند. چه تفاوت وجود دارد بین عمل (کشتار) روس ها در یکاولنگ سالنگ ، عمل شما در قریه شدوج و عمل طالبان در هوتل سرینای کابل؟
اما بتو ای نسل جوان امروز و نسل های آینده شغنان !
من ضمن شریک سازی غم و اندوه خود با شما که نمونه ای از داستان های غم انگیز، ناگفته ها است . از اشتباهات دوستان خود و دوستان پدر و برادران تان که در گذشته ی نچندان دور اتفاق افتید، مختصرن بطور اشاره گونه بیان داشتم که : بعد ازحرکت مشترک و بیرون راندن افراد مسلح از شغنان ، خود در دو گروپ مخالف ، رقیب و حریف تقسیم گردیده و مسلحانه در برابر همدیگر قرار گرفتند، در لشکرکشی ها ، بنوبه علیه یکدیگر از همان گروپ های مسلح بیرونی ، بخاطر بقدرت رسیدن گروپ خود و نابود سازی گروپ مخالف کمک خواستند و بدین شکل زمینه کشتن خود و دیگران را فراهم نمودند، در نتیجه در حدود (80) نفر از بهترین فرزندان شغنان شهید گردیدند که اکثریت مطلق آن مربوط بدوره های رقابت ها و کشمکش های گروپی است. اینرا بدان جهت تکرارن نوشتم و شما را مخاطب قرار دادم ، تا آگاه شوید که در گذشته ها چه اشتباهاتی رخ داده است ، تا از تکرار اشتباهات جلوگیری کنید. زیرا گفته اند که : اگر قوم یا ملتی که تاریخ خود را نداند و باشتباهات تاریخی اش پی نبرد ، آنهمه اشتباهات تکرار خواهند شد. و نیز گفته اند که اگرخطا یا غلطی یکبار رخ دهد اشتباه است و اگر تکرار شود خیانت و جنایت است. انتظار نکشید که فردا باتهام جوان یا پیر یا حریف ومخالف یا بنام دیگر کشته شوید! یا برای کشتن دیگران سلاح بردارید! پراگنده نباشید، در اتحاد و وحدت تان که راز بقا و ضامن ترقی و پیشرفت شما است بکوشید. بر اختلافات که طبعی است ولی حتمی نیست ، نه بشیوه دیگر، بلکه از طریق منطق غلبه نمایید و بهتربودن خود را ازطریق عمل نیکو باثبات رسانید.!