سفرمحمد
نوشته انجنیر سفرمحمد
لیسه رحمت
الا ای لیسه رحمت مه قربانت مه قربانت بودی گنجی ز عرفانت مه قربانت مه قربانت
به یادم است قاسمیار به درسهایش بودیم بیدار به تخته مینوشت بسیار مه قربانت مه قربانت
امیر بیک جوان گفتند توانای زمان کفتند ز الجبر و جهان گفتند مه قربانت مه قربانت
دری درس درویشی چه خوب میخواند او فارسی اگر می شست بر کرسی مه قربانت مه قربانت
کرم استاد ما هم شد دلیر و مهربانم شد به گفتارش همه نرم شد مه قربانت مه قربانت
اگر در صنف بود همدوش سرا پایش بود خاموش به حرفایش نمودیم گوش مه قربانت مه قربانت
سبق از دلنوا بشنو چو بلبل خوشنوا بشنو به هرصنف یک صدا بشنو مه قربانت مه قربانت
بدیدم زخم دیوارت چو قلبم شد بیمارت خوشا از نو ز اعمارت مه قربانت مه قربانت
ز ده شهر تا در گاه ات روان بودیم به فرمانت
سفر دایم به دیدارت مه قربانت مه قربانت
تاریخ نشر در سیمای شغنان: ۱۸ دلو ۱۳۹۱
دوستان نهایت محتر م!
خواستم چند حرف را به خاطر عشق و محبت به ان کانون علم ودانش ولسوالی شغنان یعنی لیسه رحمت واستادان نهایت محترم ان زمان پهلو به پهلو گنجانیده ام. و تما م معلمین واستادانکه در قید حیات هستند طول عمر و زنده گی با سعادت برای شان میخواهم و انانیکه در بین ما نیستند روح شاد و خاطرات شان جاودان باد
مه قربان همه شما.
سفر از همیلتون- کانادا
