میر فرهاد امید
ارسالی دولت محمد سیار
سال جدید ۱۳۹۲ را به تمام ملت افغانستان و بخصوص به شاعران و نویسنده گان سایت زرین و زیبای سیمای شغنان تبریک و مبارک میگویم.
بهاریه
با تو ارکان بهار مبارک باد موج از لاله زار مــــبارک باد
گلــــــــــشن و گل خنده بلبل با همه آن دیار مـــــــبارک باد
عطر بیز است نسیم صبحگاهی موسم مشکبار مـــــــبارک باد
ارتفاع بلند ز کوهــــــساران شرشری آبشار مـــــبارک باد
سوی گلشن به میله گاه رفتن دست با دست نگار مبارک باد
زیر چتر های گل دمی خفتن بوسه اندر کنار مــــبارک باد
نیمه خوابی صدای از بلبل بر سری شاخسار مـــبارک باد
درد وغم مشکلات ز دود از دل موسم عطر بار مـــــبارک باد
دست ظالم شدید زمستان را زیر سنگی یا که خار مبارک باد
با تو دهقان زمن سلام این است موسم کشت و کار م بارک باد
فکر انبار از خزان کردن این پلان این قرار بارک باد
هر بهار لطف خالقی یکتاه لطف پروردگار مـــــبارک باد
فصل زیباه ولی که صلح باید این نوید این شعار مـــــبارکباد
التجایم به آن جهان از اوست صلح بس پایدار مـــــــبارک باد
با ( سیار) مژده ام همین باشد این طب و این وقار مبارک باد
بشنوید از ( امید ) خانه بدوش
صوت از موسیقار مبارک باد
به ارکان و سیار از من سلام است بهر دو از منی مسکین پیام است
غـــــم و اندو ز راهایش برون باد درون قلـب زبانم این کلام است
بهر دو سال نو تبریک گویم همـــــیشه آرزو با آن مقام است
نگیرم وقت شما زین وقت بیشتر امید اینجاه سخن هایش تمام است
فیض اباد بدخشان
۳۰ حوت ۱۳۹۱
نظری در مورد قریه روشان
میر فرهاد امید
۲۸ حوت ۱۳۹۰
روشان یکی از بزرگترین و زیبا ترین قریه جات ولسوالی شغنان بدخشان افغانستان بوده دارای مناظر طبیعی دلپذیر و سرسبز ، آب و هوای گوارا و زمین های باغی حاصل خیز است . زردآلو و مرغابی ناک آنجا از شهرت جهانی برخوردار میباشند . در کوهای سربفلک روشان جانوران وحشی از قبیل گرگ ، خرس. روبا ، خوگ ، خرگوش، سغرا ، پلنگ ، پلنگ گلدار ، آهو و آهوبره ها زندگی دارند و جوقه جوقه در دامنه کوها و جنگلات درگردش میباشند که چشم تمام بینندگان را بخود جلب مینماید. همچنان این سرزمین دارای پرنده های وحشی مخصوصی از قبیل عقاب سیاه ، عقاب ابلق، شاهین ، باشه ، قرچحیغی، کبوترها ، بودنه ، کوگ ، کبک دری میباشد که کوهسار روشان موجود میباشند.
جالب تر از همه در وسط روشان در ناحیه یارخ حوضی(اندازه آن اندکی از حوض شیوه خورد تر است) جا گرفته که از جمله شاهکار های طبیعی این منطقه است که به زیبائی طبیعت خوش منظر ناحیه یارخ که در حدود ۲۲ خانواده در ساحل آن زنده گی میکنند می افزاید . این حوض بزرگترین محل طبیعی پرورش ماهی بوده دارای ماهی های بزرگ نیز میباشد . دریاچه شیخا بداخل این حوض سرازیر میشود بعضاً این دریاچه خس و خاشاک را با خود حمل مینماید که باعث تخریب محل زیست ماهی ها میگردد . بطور تقریبی سالانه این خاشاک به اندازه ۲ متر ارتفاع سطح حوض را بلند میسازد که باعث تخریب تدریجی مساحت این حوض شده آهسته آهسته لانه های ماهی بزرگ را خورد کرده گشت و گذار شانرا مشکل میسازد . مردم روشان این مشکل را با مسئولین دولتی محل در میان گذاشته اند تا دولت بخاطر نجات ماهی های بزرگ تدابیری را اتخاذ و این سرمایه عظیم را ازخطرنجات دهد . خوشبختانه درین اواخر موسسه محترم بنیاد آغاخان و یا آی کی ایف سرک موتر رو را در امتداد این حوض احداث نموده و ازین طریق بطرف ناحیه چاسنود سفلا پیوست داده است که با عث آبادی محل و رفاه مردم این سرزمین گردیده است . این حوض علاوه بر ماهی، چندین نوع مرغابی را نیز در خود پرورش میدهد که به زیبایی ساحل آن افزوده است .
حوض روشان بعد از حوض بدر جمال و یا حوض شیوه دومین حوض بزرگ در ولایت بدخشان بشمار میرود.
مردم روشان عموماً ، سالم ، تنومند ، و دارای صورت برجسته و زیبا اند . سروده ماه روشان به جا و در مورد سروده شده و حقا که صدق مینماید . این مردم به علم ومعارف علاقه زیاد دارند و دانشمندان زیادی ازین منطقه به جامعه تقدیم شده است . آغا صاحب مشتاق علی شاه ، آغا صاحب سید زمان الدین عدیم و روشنفکران آگاه نسل جدید از قبیل آغا سید امان الدین و مدیر محمد گل و غیره فضلا گذشته و حال را نمونتاً میتوان درین زمینه معرفی نمود .درین قریه فعلاً دو باب لیسه و دوباب متوسطه و یک مکتب ابتدایه فعال اند و جای افتخار است که در میان نفوس موجود آن بیسواد وجود ندارد .
مردم زیرک این سرزمین در گذشته معدن سنگ آهن را شناخته و ازآن بهترین آهن را بنام آهن قُرچ به شیوه ابتدائی استحصال و استفاده مینمودند که بعد ها از جانب حکومت وقت از پروسه استخراج و استفاده آن ممانعت بعمل آمد . ازین موضوع در تاریخ غبار یاد آوری شده است . روشان از طرف شمال پیوسته به دریای آمو ناحیه و مهر ولایت خارق کشور تاجکستان واز طرف جنوب به کوهپایه های سر بفلک خود روشان از طرف شرق پیوسته به تنگ شیو و از طرف غرب پیوسته به درواز پیوست میباشد .
ای ڤرادازجای خواندڅ یک نظرشغنان توچس
دی بغزت کین هروجوداز پیرت برنا توچس
تابکی دست با گریبانم ڤرادهر با ڤراد
ازددی فرصت ورج خرس ویف تیزی دندین توچس
یک گروین سازاهین یک گروین خلقه هین
در قرن بیست بیست و یک دی جفاه شغنان تو چس
مردمین از عقلت دانش در سیاحت در مریخ
مهش درون می احتیاج دی یتیم عریان تو چس
دی گراف ناتقاق از نود تا صد فریپچ
از خو عقلت فکرت دانش دی وحشت طوفان تو چس
ای ڤرا د قرن بیست ویک از مرد زن وحدت طلهپت
مهش درون می بغزت کین درعصرمی دورین توچس
گای انترنیت صدایت گای گهپین از قمر
می رتوبت مهش درون از عقلت ازعرفان توچس
ته امام چیزلوڤد دایم اتفاق اتحاد
مهش عمل زدی امام آضردی طوفان تو چس
وای لوڤهم داد لوڤهم دس ڤرادهر بیخبر
می تقاضایی زمانه با حکم قران تو چس
مهش جوانین مکتبین ښیچ جهارده شانزده خلاص
بی وظیفه دربدر در نیمروزت ایران تو چس
ید فکث مشکل گریبان گیر تو چس از مرد وزن
بی تفاقه سج وصیله می دردبی درمان تو چس
دهڎ جناو گهپین ڤرادهر سخت آزار ڎد امید
وی فغانت نالها وی شعر درون داستان تو چس
۲۵ حوت ۱۳۹۰ فیض آباد بدخشان
میرفرهاد( امید) روشانی
دولت محمد( سیار)
شهر جدید فیض آباد
۲۶ میزان ۱۳۹۰
میر فرهاد امید فرزند فیض الله در سال 1338خورشیدی در کوه پایه های پامیر ساحل دریای آمو، قریه ای بنام روشان مربوط آستان شغنان ولایت بدخشان در یک خانواده دهقان چشم به جهان هستی کشود. در سن هشت ساله گی شامل مکتب ابتدایه قریه پاجور شد و چون مکتب لیسه در آن وقت در این قریه وجود نداشت، او بخاطر ادامه تعلیم به شغنان آمد و شامل مکتب لیسه رحمت گردید. میر فرهاد بانمرات عالی ازاین لیسه فارغ گردید و شامل امتحان کانکور شد. خوشبختانه بازهم بانمرات عالی کامیاب میشود وشامل پوهنحُی انجنیری پوهنتون کابل میگردد، ولی بدبختانه تقدیر ورق را درگون نوشته ومیرفرهاد بنا به مشکلات اقتصادی، نمیتوانست به تحصیلات خود ادامه بدهد. او خودش میگوید: ” ترک کردن تحصیل برایم داغی بود که همیشه روح و راوانم را می آزارد و هنگامیکه بیاد ام می آید، از کارخود پشیمان بوده نهایت رنج میبرم.” بعد از چند ماه بخاطر دفاع از خاک مقدس وطن خود بخدمت عسکری دوره مکلفیت سوق داده میشود و بعد از ختم عسکری، بوظیفه معلمی در مکتب پاچوردر زادگاه اش تعین میشود و به تعلیم و تدریس اولادهای این قریه میپردازد. میرفرهاد بعد از چند سال زندگی و کار در زادگاه اش، دوباره به وظیفه عسکری دوره حتیاط سوق داده میشود. اودوره احتیاط را موفقانه سپری مینماید وبحیث کارمند امنیت ملی در دوران حکومت داکتر نجیب الله تقرر میشود. بعد سقوط حکومت وقت، میرفرهاد بخاطر پیداکردن مصارف زندگی خود به کارهای نجاری و ساختمانی که به آنها اصلآ علاقمند نبود، میپردازد. او بتاریخ1381 دوباره در حکومت اسلامی افغانستان بصفت مستنطق امنیت ملی بدخشان تعین بست میشود ولی و بعد ازانجام چهار سال وظیفه به عوامل گوناگون به تقاعدی سوق داده میشود اما از معاش تقاعدی چیزی درک نیست. با سپری نمودن یک سال بیکاری، میرداد دوباره در یک دفتر خارجی بنام “زنده گی نوین” بحیث آمر انگشافی شامل وظیفه میگردد. او در جریان وظیفه داری خود دراین دفتر توانسته است بتعداد 542 مریضان محتاط به مواد مخدرولسوالی های مربوط ولایت بدخشان را تحت تداوی قرار بدهد و آنها را از این مرض کشنده نجات میدهد. ولی بدبختانه پروگرام فعالیت آن دفتردر بدخشان و ولایات دیگر به اتعام میرسد و آقای امید دوباره بدون وظیفه و معاش میماند و تا کنون بدون سرنوشت بوده و با بیکاری پنجه نرم میکند. وقتیکه در مورد بیکاری وپلان بعدی اش پرسان نمودم، میگوید:” بدبختانه فعلأ بسیار مشکل است که کار دولتی پیدا کنم ، بطاطریکه نه واسطه، شناس ونه توان پرداخت رشوه دارم.”
هنگامیکه از ثمره ازدواج اش پرسان نمودم، اشک از چشمانش جاری شد و من هم از پرسش خود پشیمان شدم و خواستم بدانم که چرا چنین شده برایم گفت که سالهای نزدیک همسریا مادر اولادهایش را از دست داده است وثمره ازدواج آقای امید تنها یک پسر و یک دختراست.
فرزند اش شکر الله جان محصل هنرهای زیبا میباشد و دختر اش فارغ تحصیل تربیه معلم ناصر خسرو شهر فیض آباد است.
آقای امید از سن 14 ساله گی بسرودن شعر و شاعری میپردازد و تا کنون بیشتر از 1500قطه شعر سروده است. تمام شعر های آن مربوط به غزلیات، مخمس، مسدس ،رباعیات و نعت میباشند. ولی بدبختانه، نسبت عدم اقتصادی نتوانسته است اشعارخدرا را بچاپ برساند. از خداوند خویش آرزو دارد و میگوید که خدا کند شاهد چاپ سروده هایش باشد.
سروده های آقای( امید)
ای کوکچه بپاخیز
ای کوکچه بپاخیز بپاخیز بپاخیز
دورکن زخود این خواب گران دست دعا خیز
از بهر رفع مشکل این رنج جفاخیز
از قهر فروآی وبا دست و دعا خیز
از تهنه همسایه مکاره ما خیز
ای کوکچه بیا خیز بیا خیز بیاخیز
بر خیز بدی نور زخود برق منور
هر خواره بدی آب شود زنت کشور
بوستان وگلستان زتو امکان میسر
سودی تو بگو چیست ازان خوردن بستر
زان خواست ادیبان و شعرا و فضلا خیز
ای کوکچه بپاخیز بپاخیز بپاخیز
زان نعمت سر شار تو ما منتظرانیم
زین خواب گران جملگی انیجا بفغانیم
تاکی بسری سوته چراغ جمله روانیم
از خورد و کلان مرد و زن در فکر ازانیم
از بهر عقب مانده گی اکنون بدفاع خیز
ای کوکچه بیاخیز بیاخیز و بیا خیز
در حیرتم از نام چه مفاد است به بدخشان
خوابیده زلعل چیست مفاد در شخ غاران
از معادن آهن چه بود سود به روشان
ای کوکچه ز خواب خیز بگو بر من حیران
از قهر بیا خیز ازین ناله ماخیز
ای کوکچه بپا خیز بپاخیز بپا خیز
اینجا سخن از علم وکجا فکر تفنگ است
تعداد شما مایل افیونی و بنگ است
شاخسار وطن پای شما جملگی لنگ است
سرمایه ممتاز شما حاصل جنگ است
از عدل سخن گوی و با قلب صفاه خیز
ای کوکچه بپاخیز بپاخیز بپاخیز
از تنبلی هریک بدنام جهانیم
صدخون دلم خورده اشک بار روانیم
در صحفه تاریخ چه بدنام زمانیم
آیا چه شود عاقبت در فکر ازانیم
یارب برفاع نسل دیگر را تو بپاه خیز
ای کوکچه بپا خیز بپاخیز بپا خیز
در ساحل من حبرت حیران امید است
در فکر وطن باغ وگلستان امید است
از قهر من آن دیده گریان امید است
در فکر شبی تیره یتیمان( امید) است
یارب تو چنین بنده از بیم و بلا خیز
ای کوکچه بپا خیز بپاخیز و بپا خیز
در کوچه تبعیض چرا رفته روانید
از وحدت و ازصلح یکی حرف ندارید
هر لحظه ز تبعیض بکشتار جوانید
دایم زپی مردم بیگانه روانید
زین جاده بدور باش وبا امر خدا خیز
ای کوکچه بپا خیز بپا خیز بپاخیز
از تهنه اغیار بپاخیز ثمر افزا
درکام غریبان و یتیمان شکر افزا
از ننگ همسایه مکار اثر افزا
بر قلب و دل دشمن خاکم شرر افزا
این خواهشم از توست تو از بهر خدا خیز
ای کوکچه بپاخیز بپاخیز بپاخیز
درشان تو ای گوهر نایاب سخنی ماست
چشمان نگران سویی تو دشت و دمن ماست
در رقص به پیشواز تو کوه و چمنی ماست
از فیض و جودی تومفاد بروطنی ماست
باتشنه لبان جمله یتیمان تو بپا خیز
ای کوکچه بیاخی ز بیاخیز بیاخیز
بر خیز زخود تهنه بزن انجنرانرا
یک مشت بزن برسر مسءول زمان را
بیدار بکن از خواب گران نسل جوان را
از فیض خود آسوده کن آن بیوه زنان را
بالشکر صلح آی و با اعد و فاخیز
ای کوکچه بپاخیز بپاخیز و بپاخیز
گفتا گنهم چیست بگوشاعرخوشخوان
در خواب گرانند همهافراد بدخشان
از غرش ما نو فلک افتاده بگریان
نشنودیکی این غرش موج خروشان
اینجا گنهه از توست تو با دست صفاخیز
ای کوکچه بپا خیز بپاخیر بپاخیز
از بین شماگریه کنان کرده عبورند
از انجنران شاهو دبیر جملگی کور اند
از علم و خرد عقل رسا جمله بدور اند
گر عدل بپاخیز همه لایق گورند
یک لحظه تو هم فکر کن با عقل رساخیز
ای کوکچه بپاخیز بپاخیز بپاخیز
22قوس 1389 شهز فیض آباد بدخشان
آقای امید به صلح و امنیت زیاد علاقه دارد و میگوید خداکند که روزی بیاید که دیگر صدای انفجار و انتحارنشود و هر کس به فکر آبادی و رفاع میهن عزیز افغانستان باشد. او شعری را در مورد صلح سروده است.
صلح
هر قدر جستم نیافتم خوبتر دوران صلح
بخت نیک ازآن کسی گل چیده از بوستان صلح
هرچه تحقیقات کردم گرد اطرافی جهان
خوبتر بهتر نیافتم از در و دالان صلح
میتوانم صلح را گوی ام حیات و زنده گی
زین سبب باشیم یکجاه جملگی پاسبان صلح
از تجارب موبمو آموخته هم این نقطه را
عیش و نوش بودست دایم دربر و دامان صلح
آن کسی دستش بدامان مریخ پیوسته
هیچ راهی نیست ممکن میرسی برمنزل
جز امانا است تو بودست دفتر و دیوان صلح
یک فضایی بس طرب خیزودل انگیزونشاط
سال ماه وروز وساعت بوده است آرمان صلح
علم حق قرآن پاک است صلح گفته صلح جو
هم به آیات هم به تفسیر بوده در قرآن صلح
هرکجا بود است ترقی عدل انصاف وثبات
پرتوش عالم فضاه بودست در وجدان صلح
بغض کین ازدل برانید جای ان مهرو وفاه
تا گذشت از دل نباشد نیست هم امکان صلح
مام مادر خواست ا ینست از ذکور و اناث
دایه وانی لازم است باشیم ما پاسبان صلح
کشورم فابریکه گشته است تولید اش یتیم
کی بیاید عقل صالم ارزش و انسان صلح
دیگران درعیش و نوشند سیر دنیای دیگر
مالب نان احتیاج و جمله سرگردان صلح
آزرویی هر جوانم زیر خاک پوشیده است
می طپند بسمل صفت باشند در دامان صلح
خواست( امید) این چنین و پیشنهاداتش امین
صلح جوهید صلح گوهید مثل در شغنان صلح
15 میزان 1390 شهر فیض آباد
آقای امید زادگاه اش بدخشان را بسیار زیاد دوست دارد و همیشه از سنگ و چوب زادگاه اش تعریف میکند. اینبار هم تعریف خاصی دارد.
بدخشان
اگرخواهی که خوشباشی بروسیری بدخشان کن
جمال خود برویان بین تماشا باغ و بوستان کن
هوای جان فضایش عطر بیزد هر نسیم گاهی
بهرسوگلشن است و گل تماشا ابرو باران کن
زهر کوهسار آن بینی عجاءب زنده جان دارد
زگوشتی آهویی آنجا توانی درد ودرمان کن
زهر دامان کوهسارش دل انگیز چشمه ها دارد
زبوی طهم آن دانی یقین با آب حیوان کن
تمام درد و رنج و غم فرو ریزد زجسم و جان
عجاهب یک فضا دارد صمندزان جاده جولان کن
اگر خواهی ببینی چهره خندان مه رویان
کنون برخیر جرس جانا سفربا ملک روشان کن
زمهمان پروری حیرت شوددلی دوستان انجا
سیاحت گر همیخواهی به همچون جاشتابان کن
زهر جایی بدخشان میله گاه وجمله تفریگا
بچشمان بصیرت بین نظر بر نظم و داستان کن
بزیر هرسنگ آن معدن زهر برگ حلف دارو
جهان درحیرت است اینجا نظر بردخل دوکان کن
که عالم صنعت یزدان درین هزاران رمز
به این صنعت بیا جانا عقیده از دل وجان کن
امید) بر خود همی بالد که زادگاه از بدخشان است
که ایمانت شبان روزی به لطف پاک یزدان است
شهر فیض آباد 29/02/1390/بدخشان
آموختم
صوت آواز را زبلبل شاخسار آموختم
قدر لعل و لاجورد از کوهسار آموختم
قرج آهن اختراح اش بود در روشان زمین
از پدر جان یا زکاکا دست کار آموختم
عشق از مجنون و لیلا یا ز فرهان کوهکن
شادی و عیش و طرب را از بهار آموختم
عقل را از علم و دانش درس ز استاد عزیز
در بهار و در خزان در هر دیار آموختم
گرد شمع دیدم هزاران بال و پر پروانه
دل محبت را ازین پر بار بار آموختم
خوبی را از راستگویان قول از دانش وران
فیشن و ناز و خرامان از نگار آموختم
وصف صلح از ماجران و بلخصوص از مادران
از زبان مادری خود این شعار آموختم
بوی خوش از زلف سنبل میدهد باد نسیم
از نسیم روح پرور عطر بار آموختم
مستی پیک و شراب را با رفیقان روی دشت
حرف موزون ورسا را بیشمار آموختم
قدر یاری باو فایم یاد امد روز بد
ارزش قدری حیات را زیر دار آموختم
لقمه نان حلال را بوده از کاری حلال
آبله از دست دهقان در بهار آموختم
قدرت دستی بلند و چوکی فرنیچری
در زمان عصر کنون از پیسه دار آموختم
رنج محنت با تهی دستان بمیراث مانده است
از امید خانه بردوش اشک بار آموختم
علم را تکرار بوده است ای عزیزان در جهان
لذت عمر رانگار اندر کنار آموختم
سبزه را بوده است باران مردمان را قلب نیک
رفتنی عمرم ز آب آبشار آموختم
امن صلح را هرچه خواهید هرچه زود یکجاه شوید
از کلید وحدت این حرف این شعار آموختم
15 ثور 1389 فیض آباد بدخشان
زادگاه اصلی آقای امید روشان است و وطن اش را بیشتر از همه چیز دوست و میگوید زادگاه ام مادرم است و مادر را باید همیشه احترام کنیم.
بروشان رو
بروشان رو که آنجاه دلبران است
به بوستانش هزاران دلبران است
هوای جان فضایش حیرت انگیز
بهر شاخی گل اش صد بلبلان است
اگر نوشی از ان آب زلال اش
بکامت لذت ان جاودان است
زمهرویان ان حیرت شود دل
بوصف اش هر طبع انسان روان است
دماغت را معتر میکند گل
نشاط در چهره هر نوجوان است
زن و مرد و جوانو پیرو برنا
کلام صلح همیش وردی زبان است
سخن و چشم و دید خود گفتم عزیزان
بشکل مختصر این داستان است
کجاه گنجد درین یک پارچه کاغز
هزاران نکته خفته در نهان است
اگر تقسیم کنم مقدار مردم
بهر افراد یک یک پهلوان است
طبع سرشار با فکری رسایند
چه ملک مرد خیز هم شاعران است
فضایش مشک ریزو عطر بیزد
از این شادم امید زین باستان است
اول میزان 1390 شهر فیض اباد بدخشان
ای گل
از برای عشقت ای گل دل زخود بیگانه است
عشق تو شمع گشت این دل گرد آن پروانه است
لعل زیبایش بیاد آید که آنهم نیم شب
موج آتش سیل آید دردل وکاشانه است
قاصدی زیبا بگفت بر خیز از خواب گران
زین سبب از شادی این دل بیخود و دیوانه است
آن نسیم روح پرور گفت زان جانب پیام
میل داردسوی گلشن ناز بو این خانه است
ساقیا هوشیار باش جام می ساغر بیار
مژده آورده نسیم مهمان ما در دانه است
جام از گل کن تیار از بهر نازکهای لب
از برای اینکه یارم نازک و نازدانه است
دل به پیراهن نگنجد بخت زخواب بیدار شد
زین سبب شاد است این دل مست هم مستانه است
مطربان آیده سازیم نغمه سیتار و رباب
بلبل شیرین سخن مهمان ما در لانه است
ای شب از روز کاسته کن روشنگری از صبحدم
تا شب وصلم دراز گردد که این هم بانه است
تا( امید) با آرزوی خویش گردد کامیاب
روشنی از صبحدم برپای دل زولانه است
تاریخ هشت میزان1390 شهر فیض آباد بدخشان
بها ر
این چنین زیبنده گی ها پیش بردارد بهار
از پری طاوس هر رنگ در کمر دارد بهار
بخمل سبز کرد بتن دشت و دامان وطن
این چنین عیش و طرب هر بام در دارد بهار
میروند با سوی مکتب از متعلم معلمان
سوی مکتب چوقه چوقه بال و پر دارد بهار
مطربان در میله گاه نغمه دارند زیر و بم
بلبلان در عشق گل شب تا سحر دارد بهار
عطر بیزدهر سحر بادی نسیم در هرطرف
ای جوان برخیز زخواب این ها هزا دارد بهار
عاشقان در آرزوی معشوقه ئئ خود جستجو
نازنین اندر لب جو حشوه گر
دارد بهار
آن دهان اندر تبسم از گل های لاله
ارغوان صدبرگ را بین چشم تر دارد بهاز
از همه خوبتر بدیدم آن نگار سیم تن
زیر گل در خواب رفته گل ببر دارد بهار
می بدست ساغر بلب آهسته رفت سیری چمن
چشم جادویش سخنگو لب شکر دارد بهار
موجها از لاله بین و شرشری از آبشار
ابر نیسان باد و باران هر سحر دارد بهار
شبنم است مهمان گل تا باد وباران میرسد
این چنین عیش و طرب در گذر دارد بهار
ای تو ام برخیز جرس دهقان فکری کار کن
مثل بادی تند تیز دایم سفر دارد بهار
فکر انبار زمستان فکر سرماهی جدی
خواب غفلت دور کن در کام شکر دارد بهار
وقت آن دیگر رسیده غرس افزاری نهال
این فضاه از دست مدی درکف گهر دارد بهار
هر قدر وصفت کنم ای فصل پر فیض خدا
باز گفتم اندکی صدها ثمر دارد بهار
طبع( امید) گفته گوید از بهاری نازنین
از خدا شکری گذارم دست زر دارد بهار
در نسیم گاهی بخیز غفلت مکن ای نو خوان
عطر بیز مشک ریز در پیش بر دارد بهار
میرسدبامقدس خویش هر جوان تازه روی
این چنین عیش و نشاط انرد نظر دارد بهار
بخت آن بیدار باشد عاشق است با همچو فصل
با گروپ عاشقان رمزی دیگر دارد بهار
یاربا لطف تو خواهم صلح آور در وطن
صلح اگر برپانباشد صد خطر دارد بهار
زین سبب از مرد و زن دارم تقاضا وحدت
غیر وحدت هر بهار بیم اگر دارد بهار
در ثنا باشیم عزیزان دست ما اندر دعا
در وطن گر صلح نباشد رنج ببردارد بهار
دلبران ومحوشان دست ها بدست سیری چمن
این چنین زیبنده گی ها این هنر دارد بهار
هر قدر داری توان در این بهاران کار کن
در خزان مزد اینها ثمر دارد بهار
گر متعلم یاکه معلم یاکه دهقان باغبان
لذت های آن بدانید صد اثر دارد بهار
در خزان سودت نیاید گر گنی غفلت زخود
مثل عنقا تیزو تند صد بال و پر داردبهار
فکر انباری زمستان فکر سرمای جدی
فکر آن امروز کردن هر گذر دارد بهار
خوب و زشت اندر کفت گر خوب خواهی یا زشت
هر کدام خواهی از اندر کمر دارد بهار
گر نهال شانی دهد باتو ثمر هر میوه اش
گر کنی از ریشه آن با تو زرر دارد بهار
داستانم گر طویل است محتوایش کوچک است
از پری طاوس هر رنگ در کمر دارد بهار
سال نو بهار 1390 فیض آباد بدخشان
دولت سیاراز شهر جدید فیض آباد
۲۹ عقرب ۱۳۹۰
هنگامیکه سروده های میرفرهاد امید از سایت زیبای سیمای شغنان بنشر رسید، شاعر از خواندن سروده های خویش از این سایت نهایت بخوشی یاد نمود و این شعر را به گرداننده گان سایت زیبای سیمای شغنان خصوصا به استاد نهایت عزیز مدیر مسؤول سایت سیمای شغنان بقسم تحفه به رشته تحریر درآورده چنانچه گفته اند برگ سبز تحفه درویشان است**** چکند بینوا همین دارد، برایم آورد و خواهش نمود که به هر شکلی که میشود باید به جناب استاد سرور ارکان برسانی و من ام نتوانستم در خواستی او را رد نمای.
سرور ارکان
بنازم سایت نیکویت الاای سرور ارکان نوید بخش و درخشان است ادیبان را بهر دوران
از این سایت ابتکاری تو دعاگویت نه من باشم زطفل و پیر و برنا جملگی افراد از شغنان
از این دست و خردیافتم نکویی شهرت ممتا ز از این رو سر بلند باشی به لطف خالق یذدان
از آن شادم چنین احساس نیکو عشق فرهنگی از آن قومی ادب پرورکه عشق آن بود عرفان
از این تنگ دستی گمنامی همیشه نا امید بود دل ولی زین دست زین سیما چنان شادم مکن پرسان
همیکوشد برای رشد فرهنگ و حدت مردم دعایم بهرتو این است نگهبانت بود قرآن
(امید) شاد است ای دوستان به پیراهن نمیگنجد که ارکان بود کشید ماراازآن طاقی که بود نیسان
بهر روز و بهر ساعت ثنا خوانت بود این دل که نانت گرم آبت سرد مقامت برتر از شاهان
از این سایت و از این سیما تشکر میکنم هردم جهان باشد و آن باشد همیشه باد جاویدان
سایت سیما خسته از شغنان زمین بوده اندر کلک گیتی خوب وزیباه یک نگین
جمله سایت ها بخواندیم من زشرق و تا به غرب مثل آن خوبتر نیافتم ازبخارا تابه چین
سایت یا سیمای شغنان مثل آن نیست در جهان از دل مظلوم شاعر بوده است آن ترجمان
محتوایش دلنشین بودست با جمع شاعران قاصد پیغام رسان است بل خصوص با نوجوان
کرده ما را از همه دنیای عالم باخبر یک هنر گویم و را بوده اندر کف گهر
زنده باد این عقل و دانش این تفکر در جهان دست ما اندر ثنا است زان جوان ایجاد گر
10عقرب 1390 شهر جدید فیض آباد بدخشان
و این ام سروده های میر فرهاد امید بزبان شغنانی
ای فٌراد
یم مهش خوښنان تابکی حیرانت حیرت ای ڤراد بهترین گهپ حرف وحدت مهشم ازادی شیچ جدا
بغزت کین هرفک دلین جای انجڤج جای گزین روزت ساعت سال وما مرد و زن در بلا
بی تفاقی ای ڤراد جوج ڎر از یک دیگر در شکست یک دگر تا څند ڤیم در ماجرا
رای دینت پیرت پیښوا چوښج فرار جای گذین همچ و گین خلقه سازا جابجا
گای لاف ڎهڎم زعقلت دانش ات علمت هنر مهش عمل کردچیس بتاریخ از فوکڎم ترزبا
نه وکیل تر پارلمینت نه ریس اس مهش وطن جز امانا امر بر یا گارد عسکر هرکجا
نسل فردا ره جواب جیز ای ڤراد هرمهش لڤم وای وم روز لڤدته ته پڅ چس خوکارین ترزبا
لڤته تهره دیگرین شهرت ده آباد جوج توت عجب اعمق نه ڤچ سدت یت یا ڤراد
ای ڤرادحیران مه دل کربهر چوج بیگانه این یاڎ جت از جرم یا زبهارک ته وطن سوج تبا
مزد ته چز فج ڎرادلڤ مره از صدق دل قتل داکتر انجینر از دست ته سج کربلا
دی قطی ڤالاف از عقل تاخت تاز خید یگری ید عجب څیمت ڤرو ته یه لڤد هردم ڤراد
طبع( امید)لڤج مم شعراز برای نسل جوان از برای دس گهپ دس کار دایمم از ورخطا
4عقرب 1390 فیض آباد بدخشان
مادم
افسوس عجب ڎر از خو مادم در گیل خوماد از ڤرادم
ای ماد فدای نی م ته سهموم از دوری ته د ر عذابم
درگیلک ته څه وخت از میاڅتزد بیخوابه ته همیش بیاڎم
ممسا ل ته څرنگ ازته تیرم بیدون خوماد څرنگته تابم
هر څاند کنم خودل قناعت ښهب های دراز نیمه خوابم
می دورهی پهند اماد څرنگم جز اینکه پیام تهره عبازم
یک بار دیگر ونم ته دیدار خیرات کنم رباب نوازم
یم دل ته اماد ناله ها کښت از تهره قبول هم نیازم
داستان امید به عشق ماد پرڅ ښهب های دراز رباب نوازم
5 عقرب 1390
در فرجام نهایت از جلالتماب سرور ارکان تشکری مینمایم توانسته است تمام فرهنگیان بخصوص شعرها و نویسندهگان مظلوم ولسوالی شغنان راجمع آورد و در سطح ملی و بین المللی مطرح ساخته است اینجانب میرفرهاد امید روشانی بخاطر فرهنگ دوستی این جوان اقبال بلندی آنرااز در بار خداوند توانا استدعا دارم خداکند که همیشه با همچه عشق و علاقه مندی استوار بوده و باشد.
با احترام
میر فرهاد امید