عزت خانم مشعل سلیمی
نوشته: ویب بلاگ چند شعر، چند شاعر(آبگینه شعر معاصر بدخشان)
عزت خانم متخلص به مشعل سلیمی
عزت خانم متخلص به مشعل سلیمی بنت مولاداد متولد در ولسوالی شغنان بدخشان. فارغ التحصیل لیسه حضرت ولسوالی زیباک . از سال ۷۷ الی ۱۳۸۰ به صفت معلم در لیسه نسوان زیباک، از ۸۰ تا ۱۳۸۲ بحیث کارمند امور اجتماعی موسسه افغان اید، و از سال ۱۳۸۲ تا بحال کارمند امور اجتماعی در موسسه بنیادآغاخان. سرایش شعر را در دوران مکتب آغاز، و تا به اکنون حدود سی قطعه شعرسروده اند.
سروده های خانم مشعل سلیمی عمدتاً در رابطه به آزادی، وطندوستی، صلح و عرفان میباشد.
انوار حقیقت
خدا لطف گرکند از خشت عرفان خانه میسازم
اصول زنده گی بر اهل دون افســـانه میسازم
جهان گرصحنه تمثیل باشــــــــــد در فنا بهتر
ازین رو در سرای آخرت کاشانه میســــــــازم
ز راه و طرز خاموشان نیامد مطلـــبی بر کف
طریق نطق و صحبت من آزادانه میســـــازم
ز بزم شاعران و خرمن اشعار محــــــــرومم
ولی شادم که ازیک خوشه اش من دانه میسازم
وفا بر رسم و آیین ستمگاران خطا باشـــــد
پیام مستمندان درج این رسانه میســــــازم
بدست آرم اگر من ساغری از معرفت این دم
مزین خانۀ قلبم از این میـــــــــخانه میسازم
چو وحدت همدم رشد و تمدن در وطن باشد
نهادش در میان خلق مشتـــــاقانه میسازم
مرام من همیشه خدمت خلق است در میهن
صفا و صلح را در هر دعا وردانه میســــــازم
نشاید داشتن منزل به تهداب حباب از عمر
بنای حجله دل را خردمندانه میســــــــازم
مرا مقصد ازطاعت، جنت و دوزخ نخواهــد بود
به اکرام خداوندی از آن شکرانه میســـازم
چو انوار حقیقت محو سازد ظلـــــــــمت طبعم
فروزد “مشعل” ازفیضش چوعشرتخانه میسازم
چه بلا فگنده بر ما رخ همچو مهتابت
چه قیامتیست امروز، که به پاست انقلابت
بدل ازرخت رقم شد، همه زنده گی الم شد
چه مهیب پیچ و خم شد، نرسد اگر جوابت
نه توان وتاب مانده، زشیوع رغم ورغبت
به امید آنکه باشم خدم حسن جذابــــت
همه دم د ر اضطرابم، همه عمردرعذابم
بخیال آنکه روزی، شود این همه اجابـت
ز همه کشم ندامت، به هوای مهر خامت
به تلاطم تخیل ز دو زلف پیچ و تابـــــت
ز صفا و صدق قایم، همه التجاست دایم
تو ببخشی از جرایم، ز چنین بود ثوابت
ز صفای طلعت او، به حضوررحمت او
همه ظلمتست “مشعل” ز فروغ آفتابت
چشم مستت به نگاهی دلم آسان گیرد
به تبسم لب لعل تو زمن جان گیرد
خوب داند که مرا تاب ترشرویی نیست
هر چه گیرد زکفم با لب خندان گیرد
باج از مردم آباد ستانند ولی
چشم مست تو خراج از دل ویران گیرد
به زر نقد به من باده کسی نفروشد
محتسب وام می از باده فروشان گیرد
روی از مردم افتاده نمی گردانی
رخ تو پند اگر از سیلی دوران گیرد
در فن عشق فلاطون به همه دانایی
با خبر باش که درس از من نادان گیرد
نخلم هرگز نکشد ناز چمن پیرا را
ریشه ام آب خود از چشمهٔ ایوان گیرد
۳ نومبر ۲۰۱۹
سیمعالله سیحون
خبر گزاری شبانه
شعر میراث مادری/ مادر و چهار دختر، ۵ شاعر زن از یک خانواده
۲۱ دلو ۱۳۹۸
۴ سالپیش از امروز دختر دانش آموز روستایی در ولسوالی زیباک بدخشان یکی از ولسوالیهای دوردست این ولایت، طبع شعرش به جوش آمد و برای نخستین بار در صنف ششم مکتب شعر سرود.
نامش عزت خانم است و اکنون با پشت سر گذاشتن ۳۸ بهار زندگی، مادر چهار دختر میباشد. دخترانی چون خودش اهل شعر و شور و شیدایی؛ میگوید، صنف دهم مکتب بود که بر بنیاد عرف حاکم آن زمان، ابر ستبر بختش آسمان گستر شد و تن به ازدواج داد.
ازدواجی که به گفتۀ او مانع ادامۀ آموزشهای عالی شد و دیگر نتوانست، بالاتر از صنف دوازدهم قدم بگذارد و افزون بر آن، گیرافتادن در دام زندگی مشترک و دغدغۀ پرورش کودکان، او را نسبت به گردآوری و بسته بندی شعرهایش بیعلاقه ساخت و تا هنوز که هنوز است، محصول ۲۴ سال سرایش گری را به گونۀ منظم در اختیار ندارد.
او اما تصمیم گرفته است که دخترانش به ادامۀ آموزش بپردازند و در همکاری و حمایت هم سرش بتواند پای دختران را تا دروازههای دانشگاه بکشاند، کاری که برای یک زن روستایی و سکناه گزیده در دو دست ترین نقطۀ بدخشان به دور از امکان است.
نظیفه سلیمی، آمنه سلیمی، نیلوفر سلیمی و حلیمه سلیمی چهار شاعر و چهار دخترعزت خانم اند که دو تن آنان دانش آموز مکتب و دو تن دیگر دانشگاهی اند. آمنه دانش جوی دانشکدۀ زبان و ادبیات دانشگاه کابل و حلیمه دانش جوی دانشکدۀ اقتصاد دانشگاه بدخشان میباشد و دو خواهر دیگر( نیلوفر و نظیفه) دانشآموزان مکتب میباشند.
هر چهار خواهر که هنر شعری را از مادرشان به ارث برده اند میگویند، آنان وابسته به یک خانوادۀ فرهنگی اند و در پی حمایت پدر و مادر توانسته اند که افزون بر ادامۀ آموزش در میدانهای فرهنگی شعر تولید کنند و بسرایند.
حلیمه و آمنه که در پی حمایت پدر و مادر به دانشگاه راه یافته اند میگویند، آنان به تبعیت از مادر و فضای عاشقانۀ خانواده، از کودکی به سرودن شعر آغاز کرده اند و تا کنون دهها پارچه شعر سروده اند.
میگویند، آنان بیشتر در قالب غزل شعر می سرایند و شعرهای شان در فضای مجازی مخاطبان بی شماری دارد. آرزو دارند که روزی با این سرایش گری بتوانند در زمرۀ شاعر زنان تأثیرگذار قرار گیرند.
نظیفه یک تن دیگر از دختر شاعران این خانواده میگوید که او از دو سال به این طرف با تأثیرپذیری از مادرش و عشقی که نسبت به این خانوده دارد، به سرایش گری آغاز کرده است و آرزو دارد که روزی یکی از کنش گران فعال در عرصۀ شعر افغانستان باشد.
به گفتۀ نظیفه او در شعرهایش دردهای ناگفتۀ زنان و رنج های بی کران و و محرومیتهای بی پایان آنان را فریاد کرده است تا باشد با سلاح شعر به جنگ سیاهی برود و غبار نشسته بر بخت و اقبال زنان را بزداید.
وی می گوید، بیش از ۱۰۰ پارچه شعر را در این دو سال گردآوری کرده، اما به دلیل نبود امکانات تا هنوز نتواسته است که به چاپ برساند.
این شاعر خواهران می گویند که تا هنوز هیچ یک از نهادهای فرهنگی و حکومتی در بدخشان به آنان توجه نکرده است و در صورت حمایت نهادهای فرهنگی و تشویق آنان در این راه میتوانند که بهتر بسرایند و بیشتر تولید کنند.
با آن که این خواهران قریحۀ فوق العادۀ شعری دارند، به دلیل عدم حضورشان در میدانهای فرهنگی کم تر شناخته شده باقی مانده اند.
سلیمی، پدر این این چهار شاعرزن که کارمند یک نهاد غیر حکومتی در ولسوالی زیباک بدخشان است، میگوید که او بیشترین سرمایه گذاری را روی آموزش دخترانش انجام داده است و هنورهم در تلاش است تا دختران این خانوده بتوانند که با ادامۀ آموزشهای عالی به قلههای مؤفقیت برسند.
سلیمی میافزاید که او و خانمش بخش بزرگی از درآمد ماهانه شان را صرف آموزش دختران شان میکنند و افزون بر آن تمام سهولتهای لازم را در حد توان برای این دختران فراهم کرده اند.
چهارخواهر که در فاصلههای سنی نه چندان زیادی از هم قرار دارند، در یک فضا شعر می سرایند، فضایی که آدمی گاهی در داوری میان این شعرها نمیتواند کم ترین تفاوت آفرینش گری این سرایش گران را دریابد.
این شاعرزنان در قالبهای غزل، زبان عاشقانه و روح سرشار از عشق را با بیان هنر مندانۀ احساس شان به تصویر کشیده اند که بیان گر حضور نیرومند نوستالوژی مشترک میان این ۵ شاعر زن میباشد.
اکنون مصراعهای از چند بیت این شاعر زنان را مرور میکنیم تا نقطۀ پیوند آنها در صورت و معنا و غایت شعری به درستی روشن شود:
چشم مستت به نگاهی دلم آسان گیرد
به تبسم لب لعل تو زمن جان گیرد
خوب داند که مرا تاب ترشرویی نیست
هر چه گیرد زکفم با لب خندان گیرد
عزت خانم سلیمی، مادر چهار دختر شاعر
تو با نیرنگهای پیهمت هرچند معروفی
و من یک دختر افسرده، دلتنگ، وسواسی
همش طرح نگاهت در خیالم رنگ میبندد
دل و جانم فدایت گرچه خیلی قدر نشناسی
آمنه سلیمی، دانشجوی دانشکدۀ ادبیات دانشگاه کابل
از دلم بیخبری آه ولی حق با توست
اینکه من خانه خرابم تو چه پروا داری
قصۀ عشق از منِ آشفته بجو
و من عاشقتر از آنم که تقاضا داری
حلیمه سلیمی، دانشجوی دانشکدهۀ اقتصاد دانشگاه بدخشان
دوباره عزم سفر میکنی و در این شهر
تمام خاطرهها جاودانه میماند
مرو که دست صداقت ستیز تنهایی
برای مردن من صد بهانه میماند
نظیفه سلیمی، دانش آموز
دلا وابستۀ چشمان زیبایش نشو هرگز
که در اوج نگاه خویش رمز دلبری دارد
اگرچه سهم من از حسن زیبای تو چیزی نیست
ولی دل بهر دیدار تو هر شب محشری دارد
نیلوفر سلیمی، دانش آموز
این چند مصراع از چند نمونۀ شعر این شاعرزنان نشان از فریاد مشترک برای دست یابی به مطلوب مورد نظر و دنیای ایدهآل و جهان زنانه یی است که بهشت موعودشان با مردانه گی این عالم خاکی دزیده شده است.
هرچند این خانواده در جغرافیای مذهبی اسماعیلی با برخورداری از آزادیهای اساسی نسبت به دیگر جغرافیای بدخشان نفس راحت تر میکشند و خاطر آسوده تری دارند، اما فقر، محرومیت و عقبافتاده گی مردمان این جغرافیا سرنوشت آنان را با دیگر زنان نگون بخت و محروم از حق کار و آموزش در تمام کشور گره زده است و فریاد این شاعرزنان برای رهایی و آزادی زنان گیر افتاده در دام تعصب و تبعیض همواره از دور دستها بلند بوده است.
نوشته: صورت کاشانی
پنج ستاره درخشان پشت ابر
۱۴ فبروزی ۲۰۲۰
زنان افغانستان در عرصه های مختلف از جمله در عرصه شعر و ادبیات و هنر از ظرفیت و توانایی های فوق العاده و اعجاب آور برخوردار بوده و هستند ولی حیف که استعداد های درخشان و توانایی های ارزشمند آنها در محیط بسته و فضای تیره و تار افغانستان نا شکوفا مانده است، استبداد های تاریخی و باور های حاکم مبنی بر نادیده انگاری زنان، مانع بزرگی فرا روی فعالیت های زنان افغانستان بوده است و نگذاشته است آنها آنگونه که باید و شاید در عرصه ها ابراز وجود کنند.
با این وصف هم ما، شاهد درخشش زنان افغانستان در عرصه های گونان از جمله در عرصه شعر و ادبیات هستیم..
اینک میخواهم از زنان دور دست بدخشان، از زنان شجاع و غیور شغنان، اشکاشم و زیباک زمین بنویسم…سرزمین دور دستی که فقر، محرومیت و عقب افتاده گی آن باعث شده است که بیشتر زنان آن نتوانند به تحصیل ادامه بدهند، زنانی که تنها در محدوده خویش بزرگ شده اند و در همان محدوده زندگی کرده اند و از آن پا فراتر ننهاده اند ، زنانی که به باد فراموشی سپرده شده اند،استعداد های که دفن شده اند، زنانی که حتی از حق و حقوق خود آگاهی ندارند، زنانی که حتی این را نمی دانند که ما ریاستی بنام ریاست امور زنان داریم که حامی و پشتیبان ما است،زنانی که تنها یک چیز را یاد گرفته اند باغداری و مالداری…….
زنانی که حق تحصیل را فقط تا وقت بچه دار شدن دارند بعد از آن باید خانه نشین شوند و بچه ها را بزرگ کنند استعداد های داریم که بنابر نبود امکانات و نبود زمینه ی رشد دفن گردیده اند و چه خوشبخت اند آنهایی که از آن محدوده پا فراتر نهاده اند…
میخواهم از عزت خانم بنویسم، خانم روستایی که تمام فراز و نشیب های زندگی را پشت سر گذاشته است و اینک مادر است،کارمند است ودر عین حال شاعر شیرین کلام، میخواهم بنویسم ولی برای توصیف و تمجیدش واژه ها کم میارم، شگفت انگیز است مگر نه؟
پنج شاعر زن زیر یک سقف و با یک سبک و یک زبان شعر سرودن، عزت خانم، نظیفه جان، آمنه جان، حلیمه جان و نیلوفر جان امروز شما ثابت کردین که زنان روستایی نه تنها خانم خانه اند بلکه شاعر، نویسنده، و دارای هنر های متعددی اند که از چشم و گوش مردم پنهان مانده و به باد فراموشی سپرده شده اند…..
من فرد تلاشگر را دوست دارم .من کسی را که در باره ی چیزی که از زندگی اش میخواهد بی تعارف است و نمی گذارد کسی او را منصرف کند، دوست دارم، اگر میتوانستم چیزی به شما بگویم، اگر میتوانستم شما را قانع کنم آن را باور داشته باشید، این بود که “شما برای خیلی بیش از اینها ساخته شده اید هم در جامعه محلی مان و هم در کل جهان، شما برای این ساخته شده اید که به بیش تر از آنچه امروز هستید تبدیل شوید…
با مهر
صورت کاشانی
یاداشت اداره سیمای شغنان: لطفا اشعار این شاعران بدخشان زمین را به اداره به آدرس ذیل ارسال کنید تا نشر شوند.