استاد دکتر دلبر شاه |
دکتر کرمعلی شاه |
علی شاه صبار
۲۰ جوزای ۱۳۹۰
دو خاموش ؟؟
و
دو از یادها رفته !!
بحق که در این روزها و ماهها، همۀ ما، و بحرف بهتر همۀ دوستان، نام خدا آنقدر مصروف زبان شغنی و شغنان هستند که خیلی از گفته ها کنار زده شده است و خیلی از آدمان اهل و نحل نیز از یادها رفته اند، و یا خود هم خاموشی گزیده اند.
اخیرًا، باوجود مشکلات همیشگیی که دامنگیرم هست، باز سری به “سیما” زدم، و فکر میکنم آخرین نوشته ای از جناب دکتر نورعلی دوست زینت بخش صفحۀ “سیما” شده که در آن احتمالاً شایستگی های آقای “ثابتی” عزیز را به گفتگو گرفته است. “احتمالاً”، بخاطری که نوشته را تا آخر نتوانستم بخوانم، ولی از فهوای عنوان دانسته است که حرفهائی از این گونه را در بر دارد. و هم دریافتم که برادرم دکتر “دوست” خواسته است دوستانه نتیجه گیری کند که دیگر حرفها بس است و قدمی در جهت عمل برداشته شود. ولی آقای دکتر نورعلی دوست! هشدار!! که هنوز گفتنیها ناگفته مانده است، دوستان خاموش هنوز لب نگشوده اند، چه خاصه که بعضیها در این راه از نخستینها و پیشگامان اند و خیلی مسلکی، و انصاف نیست که حرفهای شانرا نشنویم، عطش ما فرو نخواهد نشست اگر از داشته ها و کارهای علمی شان بی نصیب بمانیم.
در اینجا مصمم برآنم تا یادی از دو تن کارشناس زبان و تاریخ شغنان نمایم، با آنکه قصد ندارم تذکرۀ شانرا بنویسم. ای کاش آنقدر، معلومات در جزئیات زندگی شان میداشتم که چنین کاری را هم میکردم، و اما با این نوشته، خواستم انگیزه ای بیافرینم، تا خود بتحرک درآیند و آفریده های خود را و مشخصتر، نخستین کارهای علمی خود را در مورد زبان شغنان و تاریخ شغنان به “سیما” بفرستند تا همه از آن محظوظ گردیم.
از دوستان و خواننده های غیرشغنانی خود خیلی معذرت می خواهم؛ آنقدر شغنان- شغنان گفتیم که خود، از تکرار آن بستوه آمده ایم، نمیدانم که شما در چه حالید! ما ناگزیریم، همین مراحل و زمان معیّن را طی کنیم، این یکی از مجبوریت های ماست، زیرا آنگونه ای که ملاحظه میفرمائید، همۀ ما دست بکار شده ایم؛ اگر دکتر هستیم یا انجینیر، اگر مؤرخ هستیم یا ادبیات شناس، اگر متخصص زراعت هستیم یا معلم و اگر زبانشناس هستیم و یا شاعر، همه و همه در این اندیشه ایم که این زبان کوچک را چگونه به حرف بیاوریم. اما هنوز کاری نکرده ایم، این زمانگیری، ممکن تا چندی هم دوام داشته باشد. مگر وعدۀ ما بر این است، که از این ببعد شیوۀ کار را تغییر خواهیم داد؛ به هر دری سر خواهیم زد، از هر گوشه ای خواهیم نوشت و از هر زبانی خواهیم گفت.
“سرچشمه” منطقه ایست که حضرت پیر “شاه کاشان” را در خود خوابانده است – نمیدانم چه اندازه حق بجانبم که “پیر” خطابش کرده ام – و این چشمه، همانگونه ای که گفته میشود از برکت “نوک بیل” او بجوش آمده است، و از فیض این دو، ده ها “نخستین” از این منطقه روییده اند که شمار شان فراوان، و من هم قصد آنرا ندارم که “نخستین ها” را برشمارم:
جناب استاد دکتر کرمعلیشاه، که از ایشان تخلصی بخاطر نداریم، از “سرچشمه” و بصورت خاص از “نیمده” سر برآورد، از شغنان ره به کابل کشید و در “دوشنبه” رسالۀ دکترای (پی اچ. دی.) خود را در “تاریخ شغنان” نوشت. فکر میکنم که استاد اولین کسی باشد که اندیشۀ “تاریخ شغنان” در مغزش خطور کرد و بر آن شد که این تاریخ را نوشت. بنده در شرایطی که هنوز سواد کافی نداشتم، نسخۀ این رساله را در جائی دیده بودم و یا هم ورقی زده باشم. ای کاش، نسخه ای از آنرا میداشتم، و ای کاش، نقل آنرا یا جناب استاد خودش و یا هم، فرزندش، انجینیر صاحب نور علی چنین لطفی را بر “سیما” و بر خواننده هایش ارزانی فرمایند که کاپی آنرا جهت نشر بفرستند. (مغالطه نشود، در حقیقت انجینیر، برادرزادۀ استاد است و برحسب سنّت و فرهنگی که در این خانواده وجود دارد؛ کاکا را پدر خطاب مینمایند).
استاد دکتر کرم علی شاه، در بسا کارها، نخستین گام را گذاشته است؛ ایشان نخستین کسی از شغنان هستند که تحصیل خود در یگانه دارالمعلین عالی افغانستان پیش بردند، نخستین متخصص در تاریخ عمومی و تاریخ شغنان از شغنان خواهند بود، و به گمان من، شاید بعد از مرحوم فیض محمد ده مرغانی – که نخستین محصل دانشگاه کابل از شغنان است – اولین کسی باشد از شغنان که به تحصیلات عالی دست یافته باشد. انجینیر صاحب نورعلی، آرزومندم اگر تازه ترین عکس استاد را نیز به “سیما” بفرستید، کمال لطف شما خواهد بود. استاد، طبیعتاً در صدد نیستند که چنین کاری خود بکنند و یا سخنی در مورد خود بنویسند.
و حرف دوم؛ از “سرچشمه” و یا “سرچشمه یی”؛ استاد دکتر دلبر شاه “سرچشمه” در میان است، که ایشان هم خیلی خاموش در جرمنی خود را پنهان ساخته اند، نه از خود گپی دارند و نه از دیگران و نه هم از کارهایش و از نخستین کارهایش. من هنوز در صنف چهارم “مکتب ابتدائیۀ رحمت”، بطور غیر رسمی (سامع) درس میخواندم که آقای دلبرشاه سرچشمه، در همان زمان متعلم برحال صنف چهارم مکتب بود. این دوره ای بود که با هم همصنفی بودیم، ولی بعد از این، رشتۀ داستان در نزدم مغشوش است، آنقدر دانسته است؛ زمانی که بنده شغنان را بقصد درواز در همان سال ترک گفتم، استاد دلبرشاه طی مدت بعد، نمیدانم در کدام سال و از کدام صنفی به شهر مزار شریف رفتند و دورۀ بکلوریا یا لیسه را در مزار شریف تکمیل نمودند. زیرا برادر بزرگش جناب دگروال غلامعلیشاه خان بصفت افسر نظامی در این شهر مصروف خدمت بود و برادرش را بخود کشانید.
درست در صنف چهارم مکاتب تاجک نشین بود که مضمون “پشتو” شامل نصاب تعلیمی مکاتب گشت و در همان صنف از آقای “سرچشمه”، و از علاقمندیش به پشتو، حرفهائی در خاطره ام باقی است، همواره میکوشید با چند کلمۀ ای که از پشتو از کتاب پشتوی صنف چهارم آموخته بود، با آن گپ بزند. با آن چند واژه ای که پشتو میگفت، برایم دانسته بود که گویا پشتو را خوب میداند، ولی وای بحال من سرحدی که در آن زمان من “هغه دغه” را نمی فهمیدم. و بعد هم همین شوق استاد بود که به دپارتمنت پشتوی دانشکدۀ زبان و ادبیات دانشگاه کابل کشانیدش، و دپلوم لیسانس خود را از همین دانشکده در زبان پشتو به دست آورد.
استاد دکتر دلبر شاه سرچشمه، نخستین شغنانیی بود که مونوگراف (رسالۀ لیسانیس) خود را به زبان پشتو نوشت. استاد نخستین شغنیی بود که مونوگراف خود را در بارۀ شغنان و زبان شغنانی نوشت. وی نیز نخستین کسی است که در بارۀ زبان شغنانی فکر کرد و کار اکادمیک را براه انداخت. مونوگراف آقای سرچشمه، احتمالاً هنوز هم در کتابخانۀ دانشگاه کابل موجود باشد، زیرا زمانی که بنده دانشجوی صنف چهارم دپارتمنت انگلیسی دانشکدۀ زبان و ادبیات در دانشگاه کابل بودم، جناب استاد سرچشمه در در دپارتمنت پشتوی همین دانشکده، بصفت استاد پشتو، به تدریس مشغول بود. من در همان زمان از استاد خواستم تا اجازه دهد که مونوگراف پشتویش را که در کتابخانۀ دانشگاه کابل بود، از پشتو به انگلیسی ترجمه نمایم و چنین اجازه را یافتم، و از برکت همین مونوگراف بود که در سالهای بعدی، به اساس کوششهای استاد دکتر نصرالدین شاه پیکار که در آنوقت در همین دانشکده در دیارتمنت زبان و ادبیات روسی بصفت استاد تدریس مینمود و آمر دپارتمنت روسی نیز بود، یعنی در سالهای 1371خورشیدی ببعد موفق شدم که دپلوم لیسانس خود را از دپارتمنت انگلیسی بدست آورم.
جناب سرچشمه، مونوگراف خود را در سال 1357خ نوشتند که “دشغنی ژبی فولکور” عنوان داشت که جمعاً با یک “مقدمه” دارای سه فصل است. از مقدمه، دو صفحۀ آنرا کاملاً به ”الفبای “زبان شغنانی اختصاص داده که هر حرف را مشخص ساخته و فونیم آنرا در پهلویش قرار داده است. همچنان همان حرف را در سه زبان دری، لاتین و پشتو مثال زده است. از این رساله پیداست که ایشان فقط 28 حرف را برای زبان شغنانی قایل شده اند. امید وارم، استاد اکنون این رساله را در طی تحصیلات ماستری و اسپرانتوری خویش انکشاف داده باشند که متأسفانه از آن آگاهی ندارم.
دکتر دلبرشاه سرچشمه، علاوه از الفبای شغنانی، در این مونوگراف، محیط جغرافیایی این منطقه را بررسی نموده و بر عناصر فرهنگی شغنان مکث کرده و دو فصل اساسی را به فولکلور شغنان اختصاص داده است. کاش استاد مرحمت مینمود و کاپی این رساله را اگر نسخه ای در نزد خود داشته باشد، به “سیما” میفرستاد، تا شامل “جنبش” ما قرار میگرفت. من نیز بار دیگر در کابل میکوشم تا اگر بتوانم کاپیی از آنرا از کتابخانۀ دانشگاه کابل نسخه برداری نمایم و یا دانشجوئی را در این راستا مؤظف بسازم.
از کجا معلوم که استاد دلبرشا، صفحات “سیما” را مطالعه مینماید یا خیر؟ بهرحال، در نخیر؛ باز هم انجینیر صاحب نورعلی، در جرمنی هست و این منت را بر ما خواهد گذاشت تا جناب سرچشمه را از موضوع هشدار دهد و برایش بگوید، که برادر! بجُنب! که “کاروان” در “جنبش” است.
چیزی که نباید فراموشم شود اینست که استاد دلبرشاه، ماستری خود را در زبان پشتو از دانشگاهای جرمنی بدست آورد و بعد به دانشگاه کابل به تدریس پشتو پرداخت، و بار دیگر برای دورۀ اسپرانتوری راهی جرمنی شد که دیگر تا کنون به وطن برنگشته است. از کارهای دورۀ ماستری و اسپرانتوریش آگاهی کامل ندارم، همینقدر میدانم که در بارۀ پشتو و شغنانی خواهد بود. لذا از خودش خواهشمندیم که نامۀ خود را با نوشته هایش در مورد شغنانی به “سیما” بفرستد، و اگر خودش حرف ما را نشنید، انجینیر نورعلی باز هم در مورد توجه خواهند فرمود.
استاد دکتر کرمعلیشاه و استاد دکتر دلبرشاه سرچشمۀ ، که زادۀ “نیمدۀ” منطقۀ “سرچشمۀ” شغنان هستند که شغنان به هردو خیلی افتخار میکند، از جملۀ کسانی بودند که خواستند “پی اچ. دی.” (دکتری علوم) خود را از طریق اکمال دورۀ اسپرانتوری در دانشگاها بدست بیاورند و یادم هست که دانشجوی اسپرانتوری یکی در تاجکستان و دیگری در جرمنی شدند … ، که بالاتر از این خرد را پروازی نیست.
جناب دکتر “دوست”! هشدارم فقط بخاطر همین “دو خاموش” و “دو از یادها رفته” بود، که بر خود فرض دانستم که شما و دیگر دوستان را در جریان بگذارم و بعد ببینیم که بر مبنای اندیشۀ شما، آقایان “حیدری” و “میهندوست” چه ابتکار عملی را در دست خواهند گرفت.
علی شاه صبّار،
مکروریان سوم، کابل
پنجشنبه، 19جوزا 1390خ/ 9 جون 2011م