ملك حسین

 

مرحوم ملا ملك حسین

 

waheedullah ghalibنوشته وحید الله غالب

۲۹ میزان ۱۳۹۱

گرچه بیوگرافی شاعر محترم ملا ملک حسین را استاد گرانقدر محترم “احسام” قبلاً در سایت مزین سیمای شغنان فرستاده اند لیکن من خودم نیز بعضی از جملات ایشان را در متن خویش افزوده ام تا اینکه ایشان اظهار نا خوشنودی نه نمایند. باز هم این موضوع را بنا بر آن دو باره تحریر داشتم چون ازموادی که شاعر استفاده برده و در تحریر خویش  استفاده میکرد خواستم واضح بسازم تا اینکه ما در وطن عزیز خود چنان اشخاص نیک و مورد قابل قدری را داریم تا اینکه دیگران نیز از داشته های وطن ما آگاه شوند.

مرحوم ملا ملك حسین پسر صوفی نوروز محمد در سال ۱۲۶۳هجری شمسی  در یك خانواده روشنفکر و فرهنگی در ناحیه یازگام  قریه بهشار ولسوالی شغنان چشم به جهان گشوده است. پدرش وقت زیادی را در هند سپری نموده است و از همان جا علم و دانش را فرا گرفته است.

 مرحوم ملا ملك حسین در نزد پدرش علوم دینی و خطاطی را آموخته و از روی كتاب های زیادی  مشق كرده و در اوراق در آورده است و نوشته های زیبای شان مورد پسند وعلاقه خواندگان زیاد میباشند. ملک حسین تحصیلات رسمی نداشته ولی با علوم متداوله عصرش مطابق توان خویش آشنایی داشته و از آن طریق توانسته که بسیاری از اشخاص را بهره مند تعلیم و تربیه به خصوص در مسایل دینی و مذهبی کند.

 ملا ملك حسین در مشق وخطاطی  ازرنگ دوات “دوات یا سیاهی به شغنانی ” که از دود چراغ تیلی تهیه میشود، استفاده کرده وچون در سابق کاغذ به وفرت پیدا نمی شد،  ازیک نوع پاپیروس (فهږڅ به شغنانی) اوراق را برای خطاطی تهیه میکرد. این اوراق را بنام بروج هم میگویند (بروج پوست یک نوع درخت است( که در نقاط دره های یازگام  و نوادک ولسوالی شغنان ‍پیدا میشود که بالای پوست این درخت خط خط کشیده هائی اند که ملاهای شغنان میگویند که بالای این پوست نام خدا است و در تعویضات از این استفاده میکنند.

ملا ملك حسین كتاب های ناصر خسر و حافظ را خطاطی نموده و در شعر نویسی هم علاقه فراوانی داشته است. موصوف در سایه تقوا ، پرهیزگاری، وخداپرستی عمری گذرانده و در انتقال این سجایا به دیگران نیز مشوق بوده است . او در سنین چهل و پنج سالگی به عالم شعر و شاعری رو آورد و اشعاری را در قالب قصیده، مخمس و غزل به مشق خودش سروده و تحریر كرده است. وی در اشعارش از اصطلاحاتی چون سماع ، پیر مغان ، میخانه، ساقی ، دیر، صومعه و غیره کار گرفته که این اصطلاحات مطابق دید صوفیان نی بلکه مطابق اندیشه اسماعیلیان توجیه میشوند و در اشعارش “حسینی” تخلص میكرد.

ملک حسین «حسینی 

 

eqbal ehsamنوشته: اقبال حسام

5/30/2011

فرصت یافتیم به ورق گردانی گلی که وی با زیبایی و عطر کلام خویش هزاران بلبل نغمه پرداز را به شور و شعف آورده و گلستان فرهنگ و ادبیات را آذین بسته است .. این وجود شرافت مآب ؛ ملک حسین «حسینی» فرزند نوروز محمد مشهور به صوفی است که در سال 1263ه ش در ناحیه یازگام قریه بهشار ولسوالی شغنان پابه عرصه هستی گذاشته بود. این ذات با صفا تحصیلات رسمی نداشته ولی با علوم متداوله عصرش مطابق توان خویش آشنایی داشته و از آن طریق توانسته که بسیاری از اشخاص را بهره مند تعلیم و تربیه به خصوص در مسایل دینی و مذهبی کند ..به قول اولاد و احفادش حسینی قرآنکریم را با ترجمه آن در سن نه سالگی حفظ کرده  و چنان ذهن وقادی داشته که با یک مرور کلی توانسته محتوای یک کتاب را به حافظه بسپارد.

موصوف در سایه تقوا ، پرهیزگاری، وخداپرستی عمری گذرانده و در انتقال این سجایا به دیگران نیز مشوق بوده است . او در سنین چهل و پنج سالگی به عالم شعر و شاعری رو آورده و از این طریق می خواست هم افکارش را بالای دیگران تحمیل و هم بسااز او صاف ناپسند اشخاص را برملاح بسازد. وی به هنر خوشنویسی نیز آشنا بوده و جالبتر این که کاغذ و رنگ را نیز به دست خودش ساخته که کاغذ های ساخته شده اش هنوز در بساجاها دیده میشوند.

حسینی اشعارش را برپایه غزل بنا نهاده و از اصطلاحاتی چون سماع ، پیر مغان ، میخانه، ساقی، دیر، صومعه و غیره کارگرفته که این اصطلاحات مطابق دید صوفیان نی بلکه مطابق اندیشه اسماعیلیان توجیه میشوند؛ مانند:

یابسوی صومعه شو زاهد خلوت نشین

یا سویی دیرمغان یا بر در کاشانه شو

توتولی داری باپیر مغان

میروی در خلد آسان همچو گل

حسینی در اشعار خویش انواع صنایع بدیعی را بکاربرده ؛ مانند: ردالصدرعلی العجز، تلمیح و تشبیه که میتوان به مثال های زیرین رجوع کرد.

ای پسر بفروز ار بهر شبان تار شمع

تاکند روشن ترا آن کوچه غدار شمع

شمع جان روشن شود از بهر طاعت ای پسر

گر بر افروزد زمی در گلشن اسرار شمع

شمع رخسارت گر افروزد میان لیل تار

عاشقان پروانه آسا جان کند ایثار شمع

در ابیات فوق شاعر صنعت ردالصدر العجز استفاده کرده و در ابیات زیرین شاعر از تلمیحات کارگرفته است.

جان خود را فدای دوست کنی

بهر عذرا ست جان بکن وامق

ویا:

پیر زن آورد  تار  و پود خویش     تازمالک می خرد یوسف به این

چون زلیخا کرد از مشرق طلوع      همچو ماه  چهارده  اندر زمین

در  بهایش داد  صد  خروار زر      تا  به یار خویشتن شد همنشین

ترکیب واژه ها در اشعار حسینی از دیگر نکته های قابل توجه است که صور خیال و بیان شاعر را به خوبی نشان میدهد؛ مانند: چاه عصیان ، قاصد موت، دریای وجود، بحر نیستی، اسلح دین، و غیره . قبلا متذکر شدیم که مشار الیه تحصیلات عالی نداشته روی این ملحوظ بسا از قوانین شعری را مراعات نکرده است که از جمله تکرار قوافی است. در بعضی از غزلیاتش یک قافیه تا چهار باز هم تکرار شده که میتوان این مثال را مصداق خوب برای این ادعا دانست.

قدم زهجرت ای دوست چون دال شد خمیده         در حسرت لبانت جانم به لب رسیده …..

بلبل صــفت بنالم بر شاخ هر نهــــالـــــم             می سوخت پروبالم سوزش به دل رسیده ..

خلقان زحسنت حیران لعلت چو غنچه خندان          رفتار تو خرامان ای ماه نو رسیده

الف است و دو صدو شصت ، سه بود گشتم حاصل      اندرحساب شمسی پنجاه و دو رسیده

همچنان تکرار قافیه بیگانه و ضمیر خویشتن در این غزل ..

ای دلا با یار جان خویشتن همخانه شو          گر به او همخانه گردی از همه بیگانه شو

گر چه در تاریک جهل خویشتن در ماندۀ      گرد شمع روی یار خویشتن پروانه شو

گر چه مستان می نشینی بر در میخانه رو      گرتوانی رفت آنجا ساکن خمخانه شو

جرعه نوش جام جم شو از شراب بیخودی       عقل را یکسو بنه و پس بیا دیوانه شو

تو کنی معلوم احوالات انس و جن همــــه            پیش میخوران نشینی عاقل و فرزانه شو

گرنخوانی درس عشق خویش پیش عاشقان        از عقول و از نفوس خویشتن بیگانه شو

گر به دنبال هوای نفس خود ره میروی          هم چو جغدی بینوا در گوشه ویرانه شو

تو عنان نفس دون را در کفش هرگز منه       در جهادش کوش دایم غازی مردانه شو

یا به سوی کعبه رو یا رو به تسخیر قلوب        یا سوی دنیا دون مشغول دام و دانه شو

یا به سوی صومعه شو زاهد خلوت نشین        یا سوی دیر مغان یا بردر کاشانه شو …

گر ریا در بین آری پس زحق بیگانه یی         از ریا خوانی یقین هم خوابه شیطانه شو

از ریاکاران نا حق ای« حسینی» شو بری         ازلئیــــمان جهالان زبون بیگانه شو