به مناسبت هشتم عقرب سالروز شهادت مبارز بزرگ شهيد محمد طاهر( بدخشي)
درد دل بدخشان درسوگ شهيد( بدخشي)
يك شبي أري بدخشان گفت به من
بي خبر از مرگ بودم زنده گاني من برفت
خاكدانم را بيبين وعرض حال تحرير كن
چون بگبتي سرفراز بودم جهاني من برفت
تا چراغ جان من ازبادتند روز گار
سرخ رويي ام بماند ولعل كاني من برفت
گرچه انوارحقيقت رآه راست در پيش داشت
چون بخواب ألوده عمر جاويداني من برفت
تا بدورشمع گيتي همچوپروانه شدم مدهوش
همچو نيرنگ برد گنج رايگاني من برفت
هردوچشمم خون باردديده هايم اشك غم
هان بچشم دل بيبين پاسباني من برفت
اين دلم هرگزنيايد از تبره بختي هاي دهر
دل بكاري بسته بودم كار داني من برفت
چون متاع هستي ام ازين جهان بر بست رخت
غارت چرخ فلك زد ترجماني من برفت
كردبزرگ مرا أن ديدهء روشن ضمير
بر خريداري نماندم استخواني من برفت
زنده باشد نام او گرچه با روى زمين
درس و أموزان بياييد مهرباني من برفت
من به هركوه كمر لعل ولاجورد داشتم
قصر روم أباد شد سود كاني من برفت
بسكه ازخود كامي دوران أشكاراميطپم
اشك مي بارم زغم تاب و توأم من برفت
بسكه شان رونقم را مفت بفروخت اهريمن
چون بفرق افتاده در چاه أن نشاني من برفت
هرجه داشتم چون چراغ علم وبرتن بودمرا
بانسيم باد ايام شمعداني من برفت
روحش شاد يادش جاويدان باد ( نامراد) ۲۹ اکتوبر ۲۰۱۴
توبه
يارب عملي كه زشت كردم توبه
نسيان رهي بهشت كردم توبه
هرنيك و بدي كه كردم در عالم
هر معصيتي كه كشت كردم توبه
از مرحوم سيدمسلك ( مسلك ) دروازي ۶ دسمبر ۲۰۱۴
شعر از استاد شجاع الدین ( وجدان ) يك روز در شعبه تنهابوديم استاداز شعبه بيرون شدبعدازچندلحظه دوباره آمدوخيلي ها قهرگفتم چي شده گفت گپ نزن وزود بمن يك قلم پنسيل بده گفتم قلم ماركر استاد گفت قلم ماركر براي كي سخن راكه مي نوسم طرف مقابل ارزش آنرا ندارد پنسيل راگرفت اين شعررا انشاء كرد برايم دادوگفت در صفحه اجتماعي فيسبوك بدون تصرف نشركن آنرا اكنون به نشر ميرسانم تاقرضداراستاد نمانم.
شکستی دل شکستی دل شکستی
دری رحمت بروی خویش بستی
چه دل نه کوزه و نه هم صبو هست
حریم راز ها و گفتگو هست
چه دل دایم تجلی خدا هست
یقین دان دل نظر گاهی خداهست
خراشیدی دل ( وجدان ) مظلوم
کند سفاک را به آه خود گم
۲۱ دسمبر ۲۰۱۴
روز ميلاد سرورعالم حضرت محمد رسول الله ( ص) را به تمام مسلمانان جهان تبريك عرض مي كنم.
ضعيف وپرگناهم گير دستم يا رسول الله
طلبگار شفاعت ازتو هستم يا رسو ل الله
اميد ازرحمت حق در شفاعت كردنت دارم
دل خود رابه اين اميد بستم يا رسول الله
رهي رستن ندارم از گناه بي شمار خود
شفاعت گركني داني كه رستم يارسول الله
ندانم لايق ذات شريفت گفتن نعتي
بجز اينك درودت ميفرستم يا رسول الله
جمال با كما لت مدعاي كاتب مسكين
رسان اين ماه دولت شبستم يا رسول الله
۳ جنوری ۲۰۱۵
يادي ازاستاد گرانقدروپدر معنوي ام عبد العلي ( جويان )
حكمت به قرن بيست زاولي تري گذشت
عرفان زبام گنبد نيلوفري گذشت
با علم كن تداوي امراض چشم و گوش
اكنون زمان كوري و وقت كري گذشت
افسانه شد حكايت جام جهان نماي
تلويزيون ز حكمت اسكندري گذشت
هردم ز ماوراي جوي ميدهد خبر
كيهانورد ز اوج مهه انوري گذشت
اندر فضاي خارجي راكت سواره رفت
بشنو كه گفت وقت خر و خرخري گذشت
پوسته رسان عرصهٌ گيتي طياره شد
داگ پران وحكايت پاكت بري گذشت
حالا سخن ز اسلحه زروي بگوي
توپ و تفنگ وتيرو كمان گستري گذشت
شد معاينات ذريعه دستگاه اكسريس
بنگر طبابت زخط دانشوري گذشت
اي بي خبر بسوي شفاخانه كن رجوع
هنگامه هاي بخشي و جادو گري گذشت
تا كي روي تو درپي جادوگران شهر
عصر قمر زقصه ديو پري گذشت
دادند مردو زن چو بهم دست اتحاد
گفت و شنود بين زن و شوهري گذشت
دوشيزهًٌ به كلك قلم را گرفت و گفت
اين زينت است و فرصت انگشتري گذشت
ارزنده نزد توده وطن پروري بود
( جويان ) بهوش باش كه خود پروري گذشت
( جويان ) ٢٣/ ٩/ ١٣٤٣ فيض آباد ۴ جنوری ۲۰۱۵
بهارامسال
كنون نوروز تابان شد خدا جنگ را بگيرد
چو سرسبز كوه و دامان شد خدا جنگ را بگيرد
كريما گر كني احسان فروزان كشور افغان
نگر چون غنچه خندان شد خدا جنگ را بگيرد
بهار نو نكو آمد به داغ دل رفو آمد
فضاي باغ رضوان شد خدا جنگ را بگيرد
چو صلح از ما گريخت آري كه خون ما بريخت آري
مگر ني امن و امان شد خدا جنگ را بگيرد
جهان بنگر چراغان است مثال ماه تابان است
خراسان هم شبستان شد خدا جنگ را بگيرد
چمزاران همه گلگون جهان امنيت ميمون
سرور از ما گريزان شد خدا جنگ بگيرد
ببين بخت سياه را نه نوروزي بود ما را
نه جشن سرو و سامان شد خدا جنگ را بگيرد
بهار عشرت افزا طراوت نيست بر ما
كه ثور ما زمستان شد خدا جنگ بگيرد
نه عيد است و بهار اكنون نه مرغ شاخسار اكنون
عروس باغ عريان شد خدا جنگ بگيرد
نه ساقي و دف و چنگ است بهار آمد دلم تنگ است
كه بلبل در لانه پنهان شد خدا جنگ بگيرد
فقير و بيوه زن يكسو خزان ريز چمن يكسو
نه بوي گل گلستان شد خدا جنگ را بگيرد
همه مهجور و حيرانند به فقر بنشسته گريانند
تن مظلوم عريان شد خدا جنگ را بگيرد
تعصب در وطن آمد كه ويراني چمن آمد
كه رنجور ملك افغان شد خدا جنگ را بگيرد
يكي تاجك ديگر پشتون چمنزاران شده پر خون
ديگر هم ترك عثمان شد خدا جنگ را بگيرد
نه وردك شد آباد دل أهلش شود شاد
كجا لغمان و ميدان شد خدا جنگ را بگيرد
به سان هري و غور چو باميان است رنجور
نه شاداب باغ پغمان شد خدا جنگ را بگيرد
هرآنكو خوب جلاد شد قومندان را دل شاد شد
خسيسان مرد ميدان شد خدا جنگ را بگيرد
جوان ما كفن دارد كه مأتم مرد و زن دارد
كه مهين غرق طوفان شد خدا جنگ را بگيرد
كنون رشوت نمايان است كه رشوت خوار خندان است
نه كاخ ظلم ويران شد خدا جنگ را بگيرد
نه حق اين وطن داريم نه دانش را به تن داريم
طلسم جهل فروزان شد خدا جنگ را بگيرد
نباشد مرد غمخوار كه راهء صلح كند هموار
كه روز ما شبستان شد خدا جنگ را بگيرد
شديم بيچاره از جنگ به پاي خود زديم با سنگ
تپش در سينه سوزان شد خدا جنگ را بگيرد
نامراد (١٣٩٤/٢/١١) اول می ۲۰۱۵
یک بار دید ن رخ جا نا نم آرزو ست
باری وصا ل آن مـــه تا با نم آرزو ست
جا نا ز درد هجــر تو جا نم بلب رسید
بکشا نقاب که شمع شبستانم آرزو ست
با ری گذر زکوی تو جا نان کنم همی
نه جام می ورو ضــه رضوانم آرزو ست
یک بو ســه از لب شرین چوکو هکن
در ســا یه زلف تو ایمــــــا نم آرزو ست
درخلوت گهی جز تو کسی نیست اندر ان
دور ازنگا ه چشــــــــــم رقیبا نم آرزو ست
( نامرا د)
يگان وقت مسا فرت كساني را كه پير هفتاد ساله اند ذوق جواني ميدهد.
يا نصيب
د یدن روی نگار و لب مکیــــــــــدن یا نصیب
بوسه ها از آن لبا نش تا چشیــد ن یا نصیب
زلف مشکین سنبل آ سا سا یه زد برپشت گوش
از سر هر تـا ر آن دل را بر ید ن یا نصیب
آن گل روی عـزیزم در گلســــــــتان سایه دا د
تا بـه زیر قا مت سر وش رسید ن یا نصیب
خـــــــا ل مشکینـــی به لب دارد نگار تازه رو
زار نالد مرغ دل تا دا نه چیـــد ن یا نصیب
چونکه مژ گــــــا نش بود مثل سنان نو قیراب
بسمل آ سامرغ دل درخو ن طپیدن یا نصیب
گر دش چشمش چو آهـوی بصحرا ئــــی دلم
این دل دیوانه ما تا رمیـــــــــــدن یا نصیب
بسکه نالد ( نا مراد ) از درد هجر آن صنم
دوستش دارم بدل به آن رسیدن یا نصیب
معروف (نامراد ) ۱۴ فبروری ۲۰۱۷
دوستان در شهر لاهور زار حيرانم من
از فراق يار جانان چشم گريا نم من
نه صداي نازنين ونه رخ مه پاره اي
همچو بلبل با غم هجران نا لا نم من
نامراد ۲۰ فبروری ۲۰۱۷
دوستان عزيز اينجا ساعت ٩/٤٠ شب است ده دقيقه پيش داكتر از اطاق شفاخان كه مه بستر هستم برامدن نوشته شد.
داكتري ديدم اينجا سرو قد و دلربا
در نزاكت مرحم قلب مريض بي نوا
خنده رو نازكبدن بر مريضان الفتي
راست گويم درد پايم جور گرديد بي دوا
۲۱ فبروری ۲۰۱۷
دوستان گرامي آمد بهار نوروز را به تمام شما تبريك عرض نموده اميد وارم سال نو سال سعادت براي همگام باشد. من در سال نو امسال در پاكستان مسافرم
درينجا
بهار آمد ولي اينجا وطن نيست
با لاله سروسمنش مشک ختن نيست
ني لاله و ني سرو ني سنبل وريحان
با بوي بهار مستم دردا كه وطن نيست
۱۸ مارچ ۲۰۱۷
مصطفي جان ( نامراد ) ازطريق تيلفون أمدسال نو را براي تمام دوستان تبريك گفته وسال پيشرو را سال امنيت وأرامي سال فيض و بركت وسال عاري از خشونت و سال سرسبزي كشور خوانده است.
خرام محشر انگيز بهاران
نواي شور بلبل در در گلستان
تجلي جهان از سر نمايان
كه خوبان در كنار أبشاران
همه بر دوستان گردد مبارك
۱۹ مارچ ۲۰۱۷
تازه سروده شده
بيمار غم عشق توام قوت رفتار نيست
چن طبيب بي مروت بر سر بيمار نيست
چون سپردم نقد دل بر تو اي نازكبدن
دل برفت از ما كنون وصل آن دلدار نيست
مي كشد بار غمت را اين دل محزون مدام
خنده لعل لبت اي شوخ ستمگار نيست
ناله و أزار بلبل بر سر خار جفاست
در چمن سروي رسا هم گل و گلزار نيست
چند ميگردي جدا از تشنه گان كأم خويش
قطره اشكم نگر بر كوچه بازار نيست؟
ميروم هر روز بكويت مي نپرسي حال من
خاك پايش را ببوسم عشره و رفتار نيست
چشم و ابرو را پوشانده زلف عنبرساي تو
كاكل مشكين بديدم نافه تاتار نيست
در بغل داري رقيبان دايمي با سوز وساز
كشتهً راه وفا را سايه ديوار نيست
گربه غمزه تو بريزي خون مسكين ( نامراد )
گرحنا بردست بيبندد حا جت رخسار نيست
۲۷ مارچ ۲۰۱۷
اي صلح كجائي كه وطن ويران شده ست
از خصم و نفاق سيل غم جريان شده ست
گاه تنظم گاه حزب بود بهر نفاق
بي خانه و كاشانه ملت افغان شده ست
اول اپریل ۲۰۱۷
ز غوغاي بهاران ديده ام سرشار ميرقصد
نگر بلبل به شوق گل درين گلزار ميرقصد
شب جشن بهار است و عروسان چمن خندان
مگر چشم يتيم با ديده خو نبار ميرقصد
( نامراد ) لاهور ۳ اپریل ۲۰۱۷