تهفه به جوانان : زنده باد جوانان وطن مان افغانسنان
اي جوانان ناله هاي سوزهجران تابكي
خال هندو زلف پيچان چشم گريان تابكي
چند نوسم شرح هجرانش به اشك ديده ها
وقت تحصيل علوم است عشق جانان تابكي
آنكه ظالم صاحب سرمايه وهم موتر است
ايكه مظلوم با خركور لنگ لنگان تابكي
كي كتد والگاه سواري آن هوا پيما ديگر
ريزش فير كروز برفرق انسان تا بكي
بسكه دارد بستري از تكه هاي قيمتي
نيست حاصيل بهرما كرباس ارزان تابكي
بچه هايش بهر تحصيل جانب غرب ميروند
ليك اولاد غريب سرسان ونا خوان تابكي
دخترانش بهر تفريح مي خرامند دريوروپ
دخت ماپاي برهنه تن لرزان تا بكي
آن قومندان تعميري ازسنگ لاجورد ظريف
ماگرسنه هم پريشان خانه ويران تابكي
جان من آثارانتيك در وطن هرگز نمامد
سود ما ناچيز گشت پول ارزان تا بكي
عوض گندم وجو كشت ترياك شدرواج
ملت مامردم ما زارونالان تا بكي
صادرات مابود زيره وهم مغزو پوست
عوضش ساجق وپوفك است فراوان تابكي
دفتران رسمي مابسته گشت از بهر آن
بيسوادي خودستاني سازوسامان تابكي
معلم ومامور ما ازبيم تنگ دستي گريخت
اهل خبره دروطن نابود دوران تا بكي
رهبران بي مروت خون ملت ريختند
ملت مازير فير توپ هاوان تا بكي
خون ملت بسكه ريخت اندرزمين اين وطن
لاله آسا غرقه درخون ملك افغان تا بكي
تاجك واوزبيك و پشتون هاي ما
همگي از يك نژاد اند قطع آنان تابكي
اي جوانان اتحادو بستگي از دل كنيد
بعد ازين در زير امر اين گونه فرمان تابكي
شاعران اين محيط غرق درخواب غم اند
( نامرادا) بهمن و صبغت دربدخشان تابكي
۲۹ اگست ۲۰۱۴
شـــــــکوه
ظا لمان این وطن همرنگ قارون نیست هست
رنگ شان ازخون مظـلوم همچـوگلگون نیست هست
چون روش ظا لمان این وطن نا بود کــــــرد
این رواج درین وطن این خصـلت دون نیست هست
بر فقیر خانه ویران حــــکم قانون نافذ است
منعیمـــــان این وطن بـیرون ز قا نو ن نیست هست
آنکـــه دارد اقتدار حکــــــــــــم قا نون وطن
شیـــــــــوه آن صا درات بنگ و افیون نیست هست
بود فروش ما ل تا جـــــر روی دالر استوار
چون فـــروش ما ل آن از شرع بـیـرون نیست هست
کنتر ول تا جـــــــــر و بقا ل ما هر گز نشد
قیمت هنگفت روغن چــــای و صا بون نیست هست
نیست زیبـا این زنان ناز نین بر مود غرب
قطع زلفـــــان دراز و موی میــــگو ن نیست هست
تومپوش پطلون تنگ ودست لچ تا زیرقول
این رســــــــوم غربـی ها از شرع بیرون نیست هست
جان من بشنو تو حرف ( نا مراد ) بر گوش دل
این نصیحت بر اساس حکم بیچون نیست هست
( نامراد ) ۳۱ اگست ۲۰۱۴
یا نصیب
د یدن روی نگار و لب مکیــــــــــدن یا نصیب
بوسه ها از آن لبا نش تا چشیــد ن یا نصیب
زلف مشکین سنبل آ سا سا یه زد برپشت گوش
از سر هر تـا ر آن دل را بر ید ن یا نصیب
آن گل روی عـزیزم در گلســــــــتان سایه دا د
تا بـه زیر قا مت سر وش رسید ن یا نصیب
خـــــــا ل مشکینـــی به لب دارد نگار تازه رو
زار نالد مرغ دل تا دا نه چیـــد ن یا نصیب
چونکه مژ گــــــا نش بود مثل سنان نو قیراب
بسمل آ سامرغ دل درخو ن طپیدن یا نصیب
گر دش چشمش چو آهـوی بصحرا ئــــی دلم
این دل دیوانه ما تا رمیـــــــــــدن یا نصیب
بسکه نالد ( نا مراد ) از درد هجر آن صنم
دوستش دارم بدل به آن رسیدن یا نصیب
معروف (نامراد ) ۱۶ سپتمبر ۲۰۱۴
شود نشد
گفتم که صلح دایمی منور شود نشد
آن سفله گان معرکه پشت در شود نشد
گفتم برفرازاین وطن صلح پایدار
باری دیگر شب ما سحر شود نشد
گفتم که رهبران ما پیمان صلح بست
باری قبول کلدار و دالر شود نشد
گفتم که اشراف این وطن مهاجرند
بی پول نزد اهل دیار معتبر شودنشد
گفتم دعای مظلوم وطن شود قبول
اندک ترحمی به قلب توانگر شود نشد
گفتم که دود آه مظلومان بی پناه
برقلب سنگ ستمگر خطر شودنشد
گفتم به مکروحیله علاف مندوی
عاری چو آرد گندم ، بی جوجودرشودنشد
گفتم که نان کوچه هاوزنش کمتر است
هیات شاروالی اهل خبر شود نشد
گفتم که فیس داکتران ازحدفزون بود
باری علاج مردم بی سیم وزرشود نشد
گفتم که نرخ ادویه کمر غریب شکست
چون شعبه بررسی ازین نرخ خبرشود نشد
گفتم به تند خوئی دریوران کوچه ها
بی آب وگل لباس رهگذر شود نشد
گفتم مهردختران اینجابود کمر شکن
پرزر جیب خالی پسر تا پدر شود نشد
گفتم که ارباب دانش سرنکشید به کوچه ها
پابند چو طفلی کوچه گرد بی سر شود نشد
گفتم ترحمی به آواره گان خانه بدوش
باری اگر کرایه خانه کمتر شود نشد
گفتم به( نامراد) یاوه سرائی سرشت تست
زنگی بگوش اهل این ولا اثر شود نشد
عبدالمعروف ( نامراد ) ۲۲ سپتمبر ۲۰۱۴
گم کرده ام
رحم کن یارب که راهی آستان گم کرده ام
در سرای عزلت آباد آشیان گم کرده ام
ماه روی پرجفا بین از جفا قلبم درید
با قد خم گشته آری من خزان گم کرده ام
خاک درعمری شبابش بی اثر عشق بود
آتش افروزم ولی حرف و بیان گم کرده ام
مانده ام بسمل صفت برهی جولان او
قمری سان با طوق هجران آستان گم کرده ام
دایما چون عشرتم را سیل غم تخریب کرد
کعبه مقصود دل را رایگان گم کرده ام
قبله آمال من ازنومیدی خشک شد
وامقم با عشق عذرا داستان گم کرده ام
ناله وافغان دل هست دایم بی صدا
وای بر قلبی که بزم آسمان گم کرده ام
هر کجا پهلو زدم ( نامرادی) همره ام
شیشه فانوس دل بی نشان گم کرده ام
عبدالمعروف ( نامراد) ۲۸ سپتمبر ۲۰۱۴
دوستان عزیز من عبدالمعروف (نامراد) فرا رسیدن عید سعید اضحی به تمام دوستان وعزیزان وهمهء ملت مسلمان دین پرور افغانستان وجهان تبریک وتهنیت عرض نموده واز بارگاه پروردگارعالم (ج) برای همه سعادت وخوشبختی تمنا میکنم .
تحفه عید برای دوستان
چمنزاران چراغان شد نگرچون غنچه خندان شد
طلوع صبح نمایان شد پری وحش عید قربان شد
زشادی هم سرور آمدعروسان راغرور آمد
که شکران از شکور آمد نگا را نو بهاران شد
به عید گشتک به سویت من به سر آیم بکو یت من
صفا بینم رویت من که امروز بو سه ارزان شد
بده بوسه برای من بروز عید سزای من
شنو از دل نوای من که عید و وقت احسان شد
گل وبلبل به هم بیزد نوای عاشقان ریزد
برنگ ارغوان خیزد رخش رنگین جانان شد
حلول عید شد امروز که مشتا قان شود پیروز
شبستان دلم رو شن زرخسا رش چرا غان شد
به گیتی غم سراید سراغ ( نامراد ) آید
چو مرغ دل سراید که بسمل در بدخشان شد
عبدالمعروف ( نامراد ) ۲ اکتوبر ۲۰۱۴
دوستان كرامي عيدتان مبارك روزه ونماز قبول خداكند عيد خوبي داشته باشيد.
بازهم تحفه عيد
وقت كدورت برفت عيدي به دوستان رسيد
فصل خصومت كذشت نوبت احسان رسيد
حاجيان مابه حج جون كفن بوشيده اند
كركنندتوبه زصدق رحمت يزدان رسيد
جون همي كويم مبارك عيدمردم ديار
جون لباس نوببوشيدبرسرت مهمان رسيد
مي كندجون مستعيدان روح اسماعيل شاد
باري دلجويي زمان عيش غريبان رسيد
جون همي بوشندلباس رنك أميزي جمن
جون برنك ارغواني لعل بدخشان رسيد
ابررحمت مي جكدبرهرنمازخوان روز
عيد
جون ترحم ازبراي مسلمين يكسان رسيد
خوش نسيمي ميدمدازكلستان عيدما
كودكان باشور ومستي سرمه به جشمان رسيد
بازميكويم جوتبريك بهرهمكاران خويش
بهرعيدي جون قدومت بالاي جشمان رسيد
اي دريغ در روز عيد برسرم باريد غم
ازفراق روي( رامين ) أهم به دوران رسيد
ميكنم باري قناعت اين همه لطف خداست
همت مردانه وارم دجله احسان رسيد
كرجه خواستم زودترتبريكيه انشاء كنم
اشك نوميدي زحسرت برسرمزكان رسيد
كرشودتبريك عيدي ازمن(معروف)قبول
روزخوشي وسرور برملت افغان رسيد
عبدالمعروف( نامراد) ۴ اکتوبر ۲۰۱۴
شعر محلی ارمغان دوستان
ای شوخ مه لقای من رخ بنما جگی جگی
پرده نما عزیز من جلوه نما جگی جگی
ای بت آسمان من صحن چمن خرام تست
تاب و توان قلب من رنجه نما جگی جگی
ای بت نازنین من بسمل شدم زتیغ تو
زنده شوم زناز تو سرو رساجگی جگی
بردی دلم توعشوه گرآتش زدی به قلب من
خم بشوم بپای تو پیش بیا جگی جگی
گربیمکم زلعل توکان لبت شرین بود
قطره ای زان بکام ما آب بقا جگی جگی
بسکه زرنج هجرتو جور وجفا کشیده ام
باری نگر بحال من بده دوا جگی جگی
ازکف ربوده هجر تو دیگر مرا نه حاصلی
آخیربیبن برنگ من بهر خدا جگی جگی
باشد غریب و (نامراد) شد سالها بکوی تو
من که گدای لعل تو بوسه نما جگی جگی
( نامراد ) ۸ اکتوبر ۲۰۱۴
چون قدت اندر میان خوبرو یا ن نیست هست
همچور خســـــــــارسفیدت ماه تا بان نیست هست
گردش چشمت چو آهوی بصحـــــــرای دلم
سینـــــــه صــد چاک ما از تیر مژگان نیست هست
بر درت آیم کنـــی با ری قبو ل عــرض من
اشک من رابین که چون لعل بدخشان نیست هست
اشک حســــرت می بریز د از برای دید نت
دا منم از اشک خو نین چون گلستا ن نیست هست
( نامراد ) را دل بلـــــــــرزد مثل برگ ارغو ان
شا نه آ سا سینه ام از تیغ هجران نیست هست
۱۲ اکتوبر ۲۰۱۴
یک بار دید ن رخ جا نا نم آرزو ست
باری وصا ل آن مـــه تا با نم آرزو ست
جا نا ز درد هجــر تو جا نم بلب رسید
بکشا نقاب که شمع شبستانم آرزو ست
با ری گذر زکوی تو جا نان کنم همی
نه جام می ورو ضــه رضوانم آرزو ست
یک بو ســه از لب شرین چوکو هکن
در ســا یه زلف تو ایمــــــا نم آرزو ست
درخلوت گهی جز تو کسی نیست اندر ان
دور ازنگا ه چشــــــــــم رقیبا نم آرزو ست
( نامرا د) ۱۴ اکتوبر ۲۰۱۴
سرود ه استادم ( جويان ) صاحب به افتخار روز معلم
از نسل بشر تيست كس اينكار معلم
روشن بجهان برتو انوار معلم
از خامه بلند است جسان كرد صفاتش
يكدانه كنم وصف ز خروار معلم
از انجمن روز معلم همه شاديم
يعني كه بأن رفعت سرشار معلم
فارابي و بو علي تا ناصر خسرو
بو دند بجان طالب افكار معلم
درس است يقين بر همكي توده ملت
كفتا ر وسلوك و همه اطوار معلم
خواهي تو اكر مسند جاويد بخود زود
بشتاب تو بر سا يه ديوار معلم
علم و عمل و دانش واخلاق كمالات
باشد همه أمادهءدربار معلم
سر مشق حيا وهمه اخلاق وشرافت
بنكر بسند همه كر دار معلم
هستي تو اكر منتظر رتبه جاويد
در ياب كه نقد است ببا زار معلم
خاموش تو ( جويان ) كه صفاتش نتوان كرد
بالا بود از فهم تو اسرار معلم
۱۶ اکتوبر ۲۰۱۴
ازمحترم وجدان صاحب شاعر شيوا بيان اين ديار
زمن لطفي نمي أيدبجز بيچارگي و ناتواني ها
مرا دور است احسان وهمه أن دلنوازيها
( وجدان ) ۲۹ اکتوبر ۲۰۱۴