عبدالکریم نوجو

خالی است

به شهر جنگ وستیز امنیت خالی است

به زیر چتر ستمگر عافیت خالی است

 نشان دانش و فرهنگ به چشم کی بینی ؟

به ملک جهل پرستان تربیت خالی است

درین مکان”شهید پروران” غم آور !

نشاط وشادی نه بینی و تهنیت خالی است

زدیو ودد مه طلب طریق آ ســـا یش

زفهم زندگی دورند و ذهنیت خالی است

مبر امید به داد وعدل این مــــردم

که از مقام بلند تا به زیرجدیت خالی است

به آن دیار که گلیم فقرگســترده است

یقین بدان که وطن زحریت خالی است

 ک ن

شعر ازدو سال قبل که هنوز بر شرایط مطابقت دارد.۶ سپتمبر ۲۰۱۸

می ریزد

 زدست کور دلان فتنه با جنون می ریزد

 زچشم میهن محزون اشک خون می ریزد

 زشرق وغرب وطن تا شمال و جنوب

 که تخم مرگ چرا پر فزون می ریزد ؟

۱۶ سنبله ۱۳۹۵،  فیض آباد

خواست دل

دلم نوای نغمه ی آبشار میخواهد

نسیم عطر فشان، بوی یار میخواهد

پیاله پر از می به گردش است دلم

یکی دو جرعه از نگار میخواهد

مرا ز دوری آن یار شکوه ها جاریست

به بزم نیم شبانگاه، کنار میخواهد

چه موسوم است که باغ عشق بی گل و مل

برای بستر گلها بهار میخواهد

اگر نگاه حریصانه فتد به نخل قدش

دلم زباغچه ی یار انار میخواهد

به بی حضوری یار نشاط و لذت کو؟

همین دلیل بس است دیار میخواهد

من از گزینه ی خود بگذرم به امید

روم بجای دگر که یار  میخواهد

۵ سنبله ۱۳۹۷، دهشار

مشکل است

آدمان را می توان تولید کرد

آدمیت با فراست مشکل است

 زشتی ها را می توان اعمال کرد

پاک زیستن با نجابت مشکل است

در امور ساده ها سهل است کار

پیشوایی یا زعامت مشکل است

بزدلی و وهم وترس آیند زود

داشتن زیب شهامت مشکل است

مرگ نا هنگام فراوان رخ دهد

یافتن جاه و شها دت مشکل است

از ریا هر روز سر بر خاک نهند

بی حضور دل عبادت مشکل است

ما به این نیم بند آزادی خوشیم

خود سپردن با “امارت” مشکل است

با دروغ و کذب دمسازی کنند !

با صداقت با شرافت مشکل است

راه جو “نوجو” به سوی همدلی

دیر گردد بعد ندامت مشکل است

۲۵ دسمبر ۲۰۱۶، کابل

خوشی عید

شاد زی ای هموطن این عید به تکرار آمده

اغنیا در مستی و بیچاره گان زار آمده

 هر طرف بینی که شادی برلبان این وآن

گل نصیب اغنیاو بر غریب خار آمده

مستمند راعید است که گردد صاحبی،

کار وبار ش برقرار و روزی پر بار امده

یا که عید است بر همه فارغ از تشویش جنگ

انتحاری شرمسارو صاحبش غار آمده !

روز رستا خیز همه دارای یک عیدند وبس

عدل و انصاف برهمه یکسان وهموار آمده

۳ اکتوبر ۲۰۱۴

عشرت

 گرعشرت “آنطرف” ندیدم باک نیست

 این خطه ی ماهم آنقدر بیمناک نیست

 از خُم طبیعت بگیرم باده ی ناب

 عیش وطربش کمتر از می تاک نیست

۳۱ سرطان ۱۳۹۷

برای یمگان

ای خطۀ پاک سرفرازان

بینم به چه حالتی پریشان

 چند یست که خارو زار گشتی

از دست ددان به نام انسان

عیب تو مگر همین است

در بطن تو است گنج پنهان؟

لاژورد توگشت بلای جانت

تازند به ستیز خیلی نادان

دین را به دروغ بهانه سازند

گیرند متاع ز کوه یمگان

از مرقد پاک “پیر ناصر”:

فریاد زند که ای ستوران !

این کوچۀ نا بخردان نیست

کوچید ازین دیار پاکان

تا کی بکُشید آدمان را؟

چون کارد درگلوی حیوان

بادانش وعقل جنگ جاریست

از موضع جهل خیلی دونان

گُردان خرد همیشه پیروز

بر لشکر این سیاه پرستان

۱۵ جولای ۲۰۱۸

شجاعت

 آتش خشم ددان بازبه زیباک رسید

 خواب ازچشم زن ومرد بیکبار پرید

خصم دیوانه به این اندیشه ی پوچ

زندگی را بفروخت و مرگ خرید

قهر مردم به چنان غرش و رعد آسا

 ازکران تا بکران جمله خلایق شنید

غرش چرخ دو چرخبال فراز زیباک

 مردمان راخوشی و لرزه به اندام پلید

این کماندوست یا عقابان نجات و فتح

 کمر طالب و داعش زضربش خمید

گشت خاکسترو آثار نه بینی به زمین

 هرکه برسنگر شیران تاخت و خزید

24سرطان – شغنان- دهشار

فرهنگ گزینش

بسا آدمانند ازروی عقل

گزینند کسی را نه ازروی نقل

 به اغواو رشوت نظر نفگنند

 به زورو به تطمیع خرد نشکنند

به ذات و محل نسازند همی

 به تنظیم و”منظیم”نتابند دمی

به گفتار داغش کجا باوراست

 به کردار بینند بعد داوراست

عملکرد ماضی حساب آورند

 سجایای نیکش خطاب آورند

به تحصیل ودانش بهای بلند

 ازین ویژه گی ها نه بینی گزند

۲۴ ثور ۱۳۹۷

به منا سبت روز مادر

کیست آن موجود گرامی تر زهر هستی به تو؟

مخزن مهرو نوازش لطف بی پایان از آن !

 کیست آن موجود ؟ که قلبش در تبش هرصبح وشام !

گوهر عشق ومحبت ،بهر فرزند آشیان

کیست آن موجود؟ که عمرش وقف هر دخت وپسر

خوردو خواب را باخته آسوده گی هم ضم آن

کیست آن موجود ؟ دوچشمانش پر آب از دست تو

گر شوی دور از کنارش غصه ها ورد زبان !

است آن گوهر که نامش مادر است،

زندگی را زیب باشد خانمان را زیوراست.

۱۴ می ۲۰۱۸

برای وضع کابل که قبلن بعد از یک انتحارسروده شده است

بوی خون

از فضای ملک افغان بوی خون آید همی

 زندگی بر شهریان رنگ جنون آید همی

انتظار آتشین هرروز هر مادر کشد

تا که اولاد ش زمکتب سر برون آید همی

تخم مرگ را جاهلان آورده اند از ملک غیر

انتحارو خود کشی از دست دون آید همی

مکتب قتل وقتال را ریشه خشکیدن رواست

ورنه از فتوای” شیطان “مرگ فزون آید همی

یک هجوم بی درنگ برسر ددها خوش است

فتنۀ فرهنگ ستیز باید زبون آید همی

اول می ۲۰۱۸

همت خلق

 بشکفد پندار از غوغای خلق

 می سزد گفتار بر معنای خلق

 باده از انصاف وعدل ریزید مدام

 پر شود صهباو هم مینای خلق

کاخ ظالم سر نگون باید نمود

 از رۀ قانون و هم آرای خلق

 نیست زور آور بجز ذات خدا

 در زمین نیروی نیست همتای خلق

 پر فروغ است روز فردای همه

 در گریز است ظلمت شبهای خلق

 علم و دانش توشۀ این راه و رسم

 جنبش داد خواه بود همرای خلق

 هیچ تک تاز را مجال کینه نیست

 عقل جمعی حاکم و پویای خلق

 آنکه در فساد هیچ سهم دار نیست

 در صف مردم شمار اجزای خلق

 هر که از در گاه مردم رانده شد

 در گمانم گشته است رسوای خلق

۲۶ اپریل ۲۰۱۷

روش نیک

با کینه و رشک و حسد کار ندارم

از مشوره ی دوست و رفیق عارندارم

 با اهل خـــــرد روم تا آینده ی دور

با بی خردان ،تنگ نظران تار ندارم

۱۹ حمل ۱۳۹۷،  فیض آباد

مشکل

 بامغز خشک وتهی از کمال وعلم

 عزم سفر به قله ی مقصود مشکل است

 بایار پر تعصب وبیمار فکروهوش

 در امر مبارزه بهبود مشکل است

۲۱ حمل ۱۳۹۷

راه وردوج لانه ی “طالب” شده

 هست وبود این دیار صاحب شده

 فکرو ذهن مردمان اندر گرو

 در ستیز معنوی غالب شده

۸ اپریل ۲۰۱۷

نقش خرد

گویند درین دهر بسی اسرار است

قولیست که همه به این اقرار است

 با عقل و خرد به سوی مقصود

گر راه نیابی همه اضرار است

۱۸ حمل ۱۳۹۷

آرزوست

عزم سفر به جانب دلدار آرزوست

از راه خویش روفتن هرخارآرزوست

 آسوده کی شود خاطر ما رهروان روز

با دیوو دد بجنگم و همیارآرزوست

برف کوتل وحشی تر از شر “طالبان”

گرمی آفتاب و بسی کار آرزوست

آب های هردره به آمو شوند رفیق

عیش وطرب به دامن آبشار آرزوست

ازچرخ با ل و ویزه ی تاجک امید نیست

با پایکش کرایی و با یار آرزوست

از شهر” فیض”و خیر به شغنان کی رسم

صحبت به همدلا ن فدا کارآرزوست

نوجو به بزم باده خوران فروز شمع

در خیل می زدگان یک هوشیار آرزوست

۱۳ حمل ۱۳۹۷، فیض آباد

بهار

خوشاآنکس که در فصل بهاری

 نشیند تا سحر پهلوی یاری

 نوائ عندلیبان در طنین است

میان غنچه ها در شاخساری

 جفا ی موسم سرما همین است

 که داغ لا له بر دل یاد گاری

 گل و بلبل چنان هم بزم و همساز

 که سنبل در تپش چون زلف یاری

 صدای آ بشار از دورو نز دیک

 فرحبخش است برای دوست داری

 شعار مرد دهقان کارو زحمت

 بعزم آهنین در کشت و کاری

 بهار جاودان پیروز گردد

 سعادت یار گردد بر دیا ری

 شود صلح و صفا آ یًین مردم

 که نو جو دا یماً در انتظا ری

۲۰ مارچ ۲۰۱۴

رسم نوروز

ای دوست بیا که رسم نوروز کنیم

در صحن چمن چراغ افروز کنیم

 دیک سمنک قرار قرار می جوشد

با چمچه زنی بیا که شب روز کنیم

۱۸ مارچ ۲۰۱۸

هرسال بیاید

گویید به نوروز که سیرآب بیــــاید

باشوکت وباعظمت و شاداب بیاید

 افسرد گی موسم سرما بزداید

با شورو طرب با تب و با تاب بیا ید

ما میوۀ “هفت سین “به هم ساز نمودیم

او با دف و با مو سیقی ناب بیاید

در سفرۀ ما هر چه بگویید مهیاست

با ساقئ گلرنگ و مئ نـاب بیا ید

ما خانه صفا کردیم به پیشوازهمین روز

با رسم نیـــــا کان و به آداب بیاید

ماچشم براهیم به پیشواز بهاران

هر سال بیاید ،با گرمی آفتاب بیا ید

ازطالب و ملاو مجاهد نه هراسد

 باطبع بهاری زمره ی احباب بیاید

ک. ن.

۱۸ مارچ ۲۰۱۸

بینش

 باپیک قلم رفیقم امروز

 ازروز دگر دقیقم امروز

 از سطح نگری عبورکردم

 در بینش خود عمیقم امروز

۲۵ حوت ۱۳۹۶، فیض آباد

جنبش بهار

 خورشید به ساز طبیعت به مقام میرسد

 عطری بهاری ازهرسو به مشام میرسد

 باغ و درخت وسبزه که درخواب رفته بود

 آغاز جنبش این همه به قیام میرسد

۲۵ حوت ۱۳۹۶، فیض آباد

نوروز رسیدنیست

 ساقی بیار باده که نو روز رسیدنیست

 دردو بلاو آفت سرما پرید نیست

دشت و دمن زکوچ زمستان تهی شده

حقا به بستر آن سبزه وگل دمیدنیست

آواز مرغکان که خشکید در گلو !

اکنون به باغ و راغ و چمن شنید نیست

مرغ دلم که به زندان غم فتاده بود

 ازفیض نوبهار به عزت رهیدنیست

آماده باش که موسم کارو تپش رسید

 انیکه کار کرد به مقصد رسیدنیست

هرشاخ بی ثمر سوی بالا قد کشد

 شاخیکه بر گرفت قدوقامت خمیدنیست

ازمار آستین مشو غافل ، ای عزیز

 در فرصتیکه وقت بیابد گزیدنیست

۱۶ مارچ ۲۰۱۷